به یاد آهنگهای فراموش شده



 

شعر زیرکه اخرین شعر از مجموعه آهنگهای فراموش شده احمد شاملو است تقدیم شد به نیما .

آهنگهای فراموش شده شامل هفت کتاب شعر است شاملو ان را در سن 22 سالگی در176صفحه منتشرکرد.که شامل هفت کتاب قصه وشعر است.

                ***

درخت کجی هست در باغ من

که از اره و تیشه با کیش نیست

نه از باد و توفان گزندیش هست

نه از برف و بارانش اندیشه ئی ست

 

درختی است خشکیده و زشت و کج

که از تربیت هیچ نابرده بوی

بسی باغ من دلگشا بود و خوب

گراین شاخهء کج نبود اندر اوی

 

چنان است این شاخه در باغ من

که زخمی به رخسارهء گلرخان

ویا نقشی از چهره ئی هولناک

به قاب طلای جواهرنشان

 

دریغا ،دریغا که این شاخ کج

همه منظر باغ را کرده زشت

بسی زشت ترزانکه آید به کار

به کاخی زمرمر &یکی پاره خشت

 

چه ها کردم از جاش تا برکنم

همه بی اثر ماند تدبیرهام

به کارش زدم خیره نیرنگ ها

به سنگ امد اما همه تیرهام

 

به سگ ماند این شاخهء کج، که چون

کنی راست دم ورا ، لج کند

به چوبش ببندی وقیدش نهی

چوبگشائیش بازدم کج کند

 

به بوجهل می ماند این شاخ کج

کز و مرمرا هیچ تدبیر نیست

گر او شاخه باشد ، تبر تربیت

تبر را بر او هیچ تاثیر نیست.

 

قلهک ، 14فروردین 1326 ه.ش.


اینیاتسیو سیلونه


 

           (سمت راست اینیاتسیو سیلونه است)

  روزگار نویسنده:

اینیاتسیو سیلونه نویسنده ایتالیایست . نام واقعیش سکوندوترانکوئیلی است .در اول مه سال 1900میلادی در آبروتس که یکی از استانهای ایتالیاست به دنیا آمد .پدرش خرد مالک ومادرش بافندگی می کرد. دوران تحصیلی ابتدادی ودبیرستان خود را در مدرسه خصوصی تحت نظر کشیشان گذراند. به دلیل مشکلات مالی که در نخستین سالهای قرن بیستم بر تاکداران ایتالیا وارد شد پدرش مجبور شد چند سالی به برزیل مهاجرت کند وتاکستانها و دارای خانوادگی به فروش رسید. در سال۱۹۱۵  بر اثر زلزله اعضای خانواده به غیر از برادرش را از دست داد وخسارت زیادی بر آبروتس وارد کرد.او در ۱۷ سالگی به حزب سوسیالیست ایتالیا پیوست واولین مقاله را بریا روزنامه ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا نوشت ودر آن مطالبی را افشا کرد درباره سواستفادها وتخلفات مقامات دولتی که مامور بازسازی زادگاهش بعداز زلزله بودن. به عنوان خبرنگار هفته نامه جوانان سوسیالیست برگزیده شد. سیلونه همچنان به تحصیلات نامنظم خود ادانه داد.

در سال ۱۹۲۱در گنگره ای که برای بنیاد گذاری حزب کمونیست ایتالیا تشکیل شد ، پیوستن جوانان سوسیالیست ایتالیا به حزب تازه را اعلام کرد. فعالیتها و مسولیتهایش افزایش یافت .مدیریت یک روزنامه استانی ورهبری سازمان مخفی حزب وهمین طور به عضویت کادر رهبری حزب رسید. وقبل از وضع ((قوانین ویژهء)) ریثیم موسولینی در کشور ماند وبه فعالیتهای پرخطر خود ادامه داد 3بار دردادگاه ویژه امنیت کشور به طور غیابی محاکمه شد .اما پلیس نتوانست او را دستگیر کند (اوبه فعالیتهای خود تا سال 1931ادامه داد ) .برای فرار از دست نیروهای انتظامی رژیم موسولینی به فرانسه وبعد اسپانیا ودر اخر به شوروی رفت. دراین حال نمایندگی حزب کمونیست ایتالیا را در چند کنفرانس بین المللی به عهد گرفته.در سال1930با قدرت یافتن استالین دچارهای بحرانهای سیاسی شد ومثل هم قطاریهای خود اندره ژید ،ارتورکوستلرسپندر،رایت و لوی فیشر از فعالیتهای سیاسی کنارهگیری کرد .

سیلونه اولین رمان خود را به نام فونتامارا در زمان می نویسد که بریا درمان بیماری سیل دریکی از دهکدهای سویس اقامت داشت .در این هنگام اتفاق ناگوارتری برایش رخ میدهد وان دستگیری برادرش به اتهام واهی شرکت درسوقصد که بعد از دوسال درزندان می میرد .سیلونه از دولت سویس در خواست یناهندگی سیاسی می کند. وبه مدت 16سال در سویس اقامت میکند .در مدت اقامتش علاه بر مشکلاتی که دولت سویس برایش ایجاد می کرد، به خاطر فعالیتهای ضد فاشیستی ومبارزات غیر علنی خود با دستگاه دیکتاتوری موسولینی دورانه سختی را از نظرروانی و مادی پشت سر می گذراد. فعالیتهای سیاسی را کنار میگذارد وتمام زمان خود را صرف نوشتن می کند.

سیلونه نان وشراب را در سال 1937 می نویسد . داستان فردی به نام سپینا است.که نماینده سوسیالیستهاست در مقابل فاشیست می ایستد . اما با خود درگیر است که ایا اگر نهضت سوسیالیست به قدرت برسد . ونظام حاکم شود همان طور ازاد اندیش وگشاد رو باقی می ماند؟...

در سال1938 مکتبهای سیاسی را می نویسد : داستان دو امریکایی که برای یاد گیری روشهای دیکتاتوری به اروپا امدن تا بتوانند به هدف خود که بازگشت به امریکا وایجاد یک رژیم دیکتاتوریست دست یابند انها به یک ایتالیای به نام کلمبی معرفی می شوندو.....

درسال 1940دانه زیر برف را می نویسد داستان یک فعال سیاسی ایتالیایی است که بطور مخفی به کشورش باز گشته است در بردآرنده تغیرهای فکری او درباره مسائل سیاسی است. تک تک کتابهای سیلونه در یک مسیر جریان دارد سیر زندگی خودش ، آنچه بر او گذشته است . باورهای خودش ،تغیر و تحول رشد فکریش همه در متن های نوشته هایش لمس می شوند. کملا گویای فردی است که می خواهد به انسانهای دیگر کمک کند، برای حق بجنگد. سیلونه در سال 1944 بعد از سقوط حکومت فاشیسمی موسولینی به ایتالیا باز می گردد. و به فعالیتهای سیاسی خود تحت عنوان جزئی از کادر حزب رهبری حزب سوسیالیسم ایتالیا و مدیریته روزنامه ارگان که در زمان مدیریت او که پر تیتراژ ترین روزنامه ایتالیا بود و همین طور نمایندگی ابروتس را در مجلس شورای ملی بر عهده می گیرد . در سال 1948 نامزدی انتخابات را نمی پذیرد و در مقالعه ای به عنوان (( انتقادی از خود )) می نویسد : "رویداد های نا گوار این دوران پس از جنگ به نحوه قاطی بر بی اعتمادی من بر حزب های سیاسی افزوده و اعتقاد و دلبستگی من به آزادی را راسخ تر کرده است ."                 او کوششهای برای ایجاد جنبش کارگری ایتالیا در سال 1951 انجام داد. دیگر آثار او راز لو کا (1956) - روباه گلهای کاملیا (1960) - خروج استراری (1965) - ماجرای یک مسیحی فقیر (1968) اینیا تسیو سیلونه در 22 اوت 1978 در ژنو در گذشت او در اواخر عمر خود در مزرعه شخصی خودش در رم زندگی می کرد.

به گفته سیلونه :

جای واقعی نویسنده در درون جامعه است ، نه در نهادهای سیاسی کشور .

مطالب یاد شده بر گرفته ازمقدمه کتاب مکتب دیکتاتور ها ترجمه مهدی سحابی و نان شراب ترجمه محمد قاضی ست .

متن زیر نگاهی است کوتاه بر کتاب یک مشت تمشک سیلونه به ترجمه بهمن فرزانه :

داستان مردیست به نام روکو. روکو دروافع کسی بود که ناگهان متوجه شد انچه فکر می کرد .کاملا درست بود . خود را از شر حزب خلاص نمود. حزب همان طور که ان دختر اتریشی می گفت همه چیز او بود . خارج از ان او پوچ بود. ولی حالا او می دید حزب به چیزهای به غیر از اصل توجه می کند .هدف انها وقتی چند زندانی بودن مبارزه برای زدودن فقر از کارگران بود واما بعد از ان تلاشها هنوز تغییری در وضع فقرا به وجود نیامد بود .هنوز ماجرای شیپور وجنگل سوخت تکرار می شود ،با خانواده تاروکی ان طماح .روکو به دنبال مقام وقدرت نبود مثل دون الفردوا و به کمک به فقرا ایمان داشت ،برای کمک به انها وارد حزب شده بود وتنها راه را همین می دید .او میگفت :انقلاب یعنی اینکه ما هم به نوبه خودمان مردم را ازار دهیم . مگر غیر از این اثروتمندان ثروتمندتر وفقرا فقیر تر از قبل می شوند. روکو مهندس بود اما خانه نمی ساخت اما ناگهان شروع کرد به خانه ساختن(وقتی از حزب خارج شد) لاتزارو به او گفت تو از این بمست بدون برگشت به عقب، خواهی گذشت،واو گذشت . وبعد از ان نگاه به چشمان نگران استلا در اتاق کمیسیون و بعد رهای. تازه فهمید زمین گردست جرینتا به او یاد اوری کرد . زاکریا ،یا یک یر مرد که خود را از همه غوغاها دور نگه داشت بود وبرا یخودش زندگی می کرد . مارتینو به یک مشت تمشک خاک آلود قانع بود و ان جنگل و به سادگی پدرش افتخار می کرد که باید جور لیوانهای پیاپی شراب را بکشت به خاطر انکه نکند مردم دیگر لیوانی شراب به یک کارگر تعارف نکنند .خواهر کشیش ،بدبین و در همه جا گناه می دید غیر از درون خودش احساس می کرد گناه درونش وجود ندارد .حزب با وجود نداشتن کورها ی ادم پزی، اما باز به مردم ازار می رساند. ان دختر لوچ،مذهب وحزب ونامتعادل وهنوز خراف وکهنه پرست و یکی از طرفداران حزب بود و اعتقاد داشت حاضر است رفیق خود را برای منافع حزب بکشد . ماشینی خالی از شعور، همه اینها استلا را با روکو دوباره هم عقید کرد.

به یاد م.ا.به آذین

 

 



با تاسف فراوران سومین روز در گذشت م . ا . به آذین(محمود اعتماد زاده) را به بازماندگان مترجم پیشکسوت بزرگ تسلیت می گوییم و شادی و سعادت ابدی ایشان را از ایزدمنان خواستاریم.راستش یکی از بهترین کتابهای که خواندیم جان شیفته است کتابی که اگر م.ا. به آذین ترجمه اش نمی کرد. شاید هرگز به این شیوایی قابل درک نبود. همان طور که می دانید وقتی یک کتاب خارجی را می خوانیم توانایی مترجم است که ارزش نوشته را به ما (هم زبانانش) منتقل می کند. ما از مترجم های زیادی کتاب خوانده ایم و می شود گفت یک ترجمه خوب مانند یک نوشته خوب در بارور شدن اندیشه خواننده اش نقش مهمی را ایفا میکند. انسانهای بزرگی در طول عمر خاکی خود زحمات گرانبهای دراین راه کشیداند. یکی از انان شاد روان محمود اعتماد زاده است.می توانید برای آشنای بیشتر با م.ا به آذین و آثارش به این سایت مراجعه کنید :

http://www.iran-newspaper.com/1385/850227/html/horizon.htm

در همین راستا خبرگزاری بی بی سی هم مروری بر زندگی و آثار م.ا به آذین داشته که می توانید به آن مراجعه کنید:

http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2006/05/060531_behazin_bio.shtml

*روحش شاد*



فروغ فرخزاد



                                           

روزگار  شاعر :

فروغ فرخزاد در 13 دی سال 1313 در تهران متولد شود. در دبیرستان فنی کمال الملک تحصیل کرد. در شانزده سالگی دلبستن را آموخت و دلبسته پرویز شاپور شود.در میان اعتراض خانواده او با شاپور ازدواج کرد پس ازیک سال تنها فرزندش کامیار متولد شود برای فرزندش شعری سرود بنام(مجموعه عصیان- شعری برای تو) این شعر را برای تو می گویم / در یک غروب تشنه تابستان / در نیمه های این ره شوم آغاز / در کهنه گور این غم بی پایان ........... . بعد از دو سال زندگی مشترک او به پایان رسید .مجموعه اسیر شامل اشعاری ست که فروغ در مدت جدایی خود برای احساسش به این مرحله از زندگی اش سروده است و در واقع پاسخ های برای شوهرش. می روم خسته و افسرده و زار / سوی منزلگه ویرانه خویش / به خدای می برم از شهر شما / دل شوریده و دیوانه خویش (مجموعه اسیر- وداع) .بعد از چند سال سفری چند ماه به اروپا می رود ودر انجا با ابراهیم گلستان ملاقات می کند دوستی که واقعا سزاوار این نام بود.فیلم مستندی در باره جرگه جذامی های ایران می سازد تحت عنوان * خانه سیاه است*.و جایزه بهترین فیلم مستند از فستیوال اوبرهاوزن را دریافت نود . سازمان یونسکو فیلم شست دقیقه ای در باره زندگی او ساخته است.فروغ فرخزاد در 25 بهمن سال 1345 وقتی از دیدار مادر به سمت خانه خود در حرکت بود بر اثر انحراف ماشینش از جاده و برخوردش با دیوار بر زمان خفت . و در ظهیر دواله تهران به خاک سپرده شد.*روحش شاد* بعد ها نام مرا باران و باد / نرم می شویند از رخسار سنگ / گور من گمنام می ماند به راه / فارغ از افسانه های نام وننگ . (مجموعه عصیان-بعدها)

باور شاعر :

صبحت درباره شرح زندگی به اعتقاد فرخزاد کار ی خسته کنند وبیهود است . در جواب ایرج گرگین راجب زندگی از می گوید:" من معتقدام حرف زدن درباره شرح حال وزندگی یک کار خیلی خسته کنند وبی فایده است. به دنیا امدن وبالاخره هرکس متولد می شود یک تاریخ تولد دارد واهل مکانی است. درمدرسهء درس میخواند .." اوهمه اینها را یک مشت اتفاقات معمولی وقراردادی می دانست .

فرخزاد اعتقاد داشت شعر نو و کهن ندارد. آن چیز که شعر امروز را از شعر دیروز یا گذشت جدا میکند وبه ان شکل جدید میدهد همان جدایی است که به اصطلاح میان فرم های مادی معنوی زندگی امروز با دیروز وجود دارد . کار هنری از نظرش یک جور بیان کردن وساختن مجدد زندگی است وزندگی هم چیزیست که ماهیت متغیر دارد جریانیست که مرتب در حال شکل عوض کردن ورشد وتوسعه است. در اخر از نظر او هنر در هر دوره روحیه خودش را دارد واگر غیر این باشد اصلا درست نیست ، هنر نیست یک جور تقلب است. دنیای امروز همه چیزاش عوض شوده . دنیای که ما در آن زندگی می کنیم . هیچ ارتباطی به دنیای حافظ وسعدی ندارد . می گوید:" دنیای من هیچ ارتباطی به دنیای پدر من ندارد . فاصله ها مطرحند."


سلام بر نیلوفر آشنایی

نوشتن درباره او برای من بسیار دشوار است. بنوشته سیروس طاهباز :

هوشنک ایرانی شاعر نقاش مترجم عارفی گوشه گیر و متفکری تک رو بی نیاز نوآور ستیهنده اما مهربان و خاموش بود.

صمیمانه سعی می کنم شعر هایش را احساس کنم و هدفش برای من قابل ستایش است.

گذری بر روزگارش:

در سال 1304 در همدان به دنیا آمد.در 23 سالگی ناله های از زندان ریدینگ (اسکار وایلدا) را ترجمه کرد شاهکاریست در نوع خود بی نظیر(البته ترجمه های دیگر او). شروع کارش با خروس جنگی (خروس جنگی های بی مانند)دوره اول مجله خروس جنگی در سال های (1329- 1328 )در پنچ شماره بود.که البته انتخاب نام به پیشنهاد غلامحسین غریب وبا همکاری جلیل ضیاءپور (نقاش - طراح خروس جنگی ) حسین شیروانی (نمایشنامه نویس) و منوچهر شیبانی (شاعر). همکاری ایرانی با مجله خروس جنگی به دوره دوم مربوط می شود (سال1330). بدون حضور ضیاءپور و شیبانی این بار بجای انها هوشنگ ایرانی آمده بود.در بهمن ماه 1329 اولین شعر ایرانی چاپ می شود:

پنجه ای از- خشم- ابی خرد گردد

در درونش

هستی طوفان شود همچون غباری

زیر چنگ دره ها پیچان

و........

در صفحه پشت جلد شماره جدید آن یک بیانه آمده بود ، به امضای اعضاء انجمن خروس جنگی :غریب ،شیروانی و ایرانی . تحت عنوان سلاخ بلبل ،که شامل 13 بند بود تمامی در راستای پیشرفت هنر نو در ایران ما.روزگار پر کار ایرانی تا سال 1335 ادامه می یابد و بعد ان ،او سکوت می کند .هوشنگ ایرانی در سال 1352 در کویت بر اثر سرطان حنجره به سکوت ابدی می رود.

نگاه ایرانی به حس هنرمندانه(شاعرانه):

ایرانی به زیبای اصیل ایمان داشت .او می گوید:زیبایی لذتی ست ناپایدار و لغزنده که از رویدادهای درونی و به میانداری آرزو و خواسته ها بوجود می آید ،برای یافتن نهاد زیبایی و شناخت انگیزه لذت بخش(گاه لذت بخش نیست) هنرمند به تکاپو می آفتد به این سبب کار دشوار می شود تا بتواند این اصل را از میان بی جانان اصیل باز شناسد .شامل تمام جوش و جنبش آفرینش و کشف هنرمند می شود .آنجاست که هنرمند به بشر و بشریت نزدیک می شود، این نزدیکی تنها به سوی رویه واقعی بشر می نگرد. این جهش تنها پدیده اصیل هنرمند زمان می تواند باشد . در این راستا فرم شکل می گیرد (فرم از رویدادهای اصیل درونی سرچشمه می گیرد.) این فرم ها در بردارنده رویدادهای درون و بدون ریا ست و سعی در نگهداری جنبش و جانداری احساس ها خود زیبایی است.سرچشمه زیست آن زایش رویدادهای درون آغاز و با مرگش پایان می پذیرد.اصالت زیبایی بر نو بودن آن است. هر زیبایی که زنده است اصالت آنی دارد و با ناپدید رویداد ی که جایگاه خود نمایی اوست از میان می رود. جویندگان زیبایی در کاوش بی خودآگانه (بندرت خودآگانه است) از روش های حاکم می گریزند و می کوشند حس درونی خود را در نموداری که آن را زنده نمایش دهند بگنجانند. هر گاه هنرمند توانست به درون خویش نزدیک شود ، زیبایی نو تری می یابد و این حس اصالت بیشتر دارد و هرگاه توانست این حس را به نمایش زنده در آورد می تواند هنرمند زمان باشد ، زیرا زاده روز و در خور نام هنرمند است.

 

در آخر:

من به خیلی ها مدیونم یکی از آنها سیروس طاهباز است.اگر کوشش او در تهیه و چاپ کتاب خروس جنگی بی مانند نبود، من هرگز به راز افکار ایرانی پی نمی بردم.* روحشان شاد*