فروغ فرخزاد



                                           

روزگار  شاعر :

فروغ فرخزاد در 13 دی سال 1313 در تهران متولد شود. در دبیرستان فنی کمال الملک تحصیل کرد. در شانزده سالگی دلبستن را آموخت و دلبسته پرویز شاپور شود.در میان اعتراض خانواده او با شاپور ازدواج کرد پس ازیک سال تنها فرزندش کامیار متولد شود برای فرزندش شعری سرود بنام(مجموعه عصیان- شعری برای تو) این شعر را برای تو می گویم / در یک غروب تشنه تابستان / در نیمه های این ره شوم آغاز / در کهنه گور این غم بی پایان ........... . بعد از دو سال زندگی مشترک او به پایان رسید .مجموعه اسیر شامل اشعاری ست که فروغ در مدت جدایی خود برای احساسش به این مرحله از زندگی اش سروده است و در واقع پاسخ های برای شوهرش. می روم خسته و افسرده و زار / سوی منزلگه ویرانه خویش / به خدای می برم از شهر شما / دل شوریده و دیوانه خویش (مجموعه اسیر- وداع) .بعد از چند سال سفری چند ماه به اروپا می رود ودر انجا با ابراهیم گلستان ملاقات می کند دوستی که واقعا سزاوار این نام بود.فیلم مستندی در باره جرگه جذامی های ایران می سازد تحت عنوان * خانه سیاه است*.و جایزه بهترین فیلم مستند از فستیوال اوبرهاوزن را دریافت نود . سازمان یونسکو فیلم شست دقیقه ای در باره زندگی او ساخته است.فروغ فرخزاد در 25 بهمن سال 1345 وقتی از دیدار مادر به سمت خانه خود در حرکت بود بر اثر انحراف ماشینش از جاده و برخوردش با دیوار بر زمان خفت . و در ظهیر دواله تهران به خاک سپرده شد.*روحش شاد* بعد ها نام مرا باران و باد / نرم می شویند از رخسار سنگ / گور من گمنام می ماند به راه / فارغ از افسانه های نام وننگ . (مجموعه عصیان-بعدها)

باور شاعر :

صبحت درباره شرح زندگی به اعتقاد فرخزاد کار ی خسته کنند وبیهود است . در جواب ایرج گرگین راجب زندگی از می گوید:" من معتقدام حرف زدن درباره شرح حال وزندگی یک کار خیلی خسته کنند وبی فایده است. به دنیا امدن وبالاخره هرکس متولد می شود یک تاریخ تولد دارد واهل مکانی است. درمدرسهء درس میخواند .." اوهمه اینها را یک مشت اتفاقات معمولی وقراردادی می دانست .

فرخزاد اعتقاد داشت شعر نو و کهن ندارد. آن چیز که شعر امروز را از شعر دیروز یا گذشت جدا میکند وبه ان شکل جدید میدهد همان جدایی است که به اصطلاح میان فرم های مادی معنوی زندگی امروز با دیروز وجود دارد . کار هنری از نظرش یک جور بیان کردن وساختن مجدد زندگی است وزندگی هم چیزیست که ماهیت متغیر دارد جریانیست که مرتب در حال شکل عوض کردن ورشد وتوسعه است. در اخر از نظر او هنر در هر دوره روحیه خودش را دارد واگر غیر این باشد اصلا درست نیست ، هنر نیست یک جور تقلب است. دنیای امروز همه چیزاش عوض شوده . دنیای که ما در آن زندگی می کنیم . هیچ ارتباطی به دنیای حافظ وسعدی ندارد . می گوید:" دنیای من هیچ ارتباطی به دنیای پدر من ندارد . فاصله ها مطرحند."


نظرات 2 + ارسال نظر
محمد چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:56 ق.ظ http://desperado.blogsky.com

خدا رحمت کنه فروغ رو با

بعضی اشعارش من یکی که خیلی حال میکنم.

وحید پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 12:13 ق.ظ

مطلب زیبایی بود موفق باشین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد