چه فاصله است بر این خاک؟

من از بهار ،

من از بهار نمی آیم؟

و تو

سکوت صبحدمت را چه کس شکسته که بیدی درون دست تو می لرزد؟

و من به یاد که افتاده ام

که از بهار

نمی آیم ؟

شراع هفت گل سرخ در سپیده طلوع کرد

و قلب مرد بناگاه باغ باغهای جهان شد

تو بر بساط زمستان

غریو را نشنیدی!

چه فاصله است مسافت

میان لحظه میلاد و

دیده بستن و

مردن؟

چه فاصله است بر این خاک؟

به جستو جوی طراوت

همیشه تشنه بمان تو

که صرفه برد شهیدی

که در سپیده طلوع کرد

در سپیده وضو ساخت

در سپیده مناجات کرد

که با طراوت خونش

و با غریو دهانش ....

و از بساط زمستان به شکل کشتی گل رفت

در سپیده

فرو

رفت.

بجز غبار که پنجه می کشت اینکه

بر این غبار که بر تخته بند عمر نشسته است؟

تو ای دهان تسلی

که پنجه می کشت اینک

بر این غبار که بسیار ؟...

از ارتفاع طراوت

چه کس دوباره سحرگاه

به خون خاک در افتاد؟

که از غریو دهانش

من از بهار نمی ایم

و تو دعای دهانت دعای پاییزی است؟

غریو را تو شنیدی؟

ت ای دهان تسلی

چه خلوت است صدایت؟

                                             منصور اوجی

نگاهی بر مرد خسته- طاهر بن جلون

رمان تاریخ زندگی خصوصی ملت هاست. "بالزاک"

نویسندگانی زیادی به زبان فرانسه داستان می نویسند با انکه خود فرانسه زبان نیستند مثل البر کامو.....و توانسته اند جوایز قابل توجه دریافت کنند تفاوت موضوع ونوع بیان نویسندگان غیر فرانسه این امکان را برایشان فراهم می کند در سطح وسیعتر اثارشان را انتشار دهند . در زیر اسامی نویسندگان غیر فرانسه امده که امسال 4 جایزه از 6 جایزه ارزشمند کتاب فرانسه را دریافت کرده اند:

جاناتان لتیل دو جایزه( گنکور) و جایزه( آکادمی فرانسه) را به خاطر کتاب (انسانهای مهربان) دریافت کرد. جایزه بهترین نویسند زن به (نانسی هوستون )کانادای به خاطر کتاب( خطوط اشتباه) تعلق گرفت.آلن ما بانکو نویسنده کنگویی الاصل به خاطره کتاب (خاطرات یک خارپشت) جایزه (رنودو)را دریافت کرد و لئونورا میانو کامرونی به خاطره کتاب (حواشی روزی که در پیش است) جایزه (کنگور دبیرستانی ها) را از ان خود کرد.

 

طاهر بن جلون هم جز نویسندگان غیر فرانسه است که به زبان فرانسه کتاب می نویسد (مرد خسته ) طاهر بن جلون در سال 1994جایزه مدیترانه را از ان خود کرد. طاهر بن جلون مرد خسته را برای اعدادی احترام به پرامودیا انا تا تور وحمایت نویسنده از نویسند نوشته است.آنا تا تور نویسنده اندونزیایی است که در جاکارتا تحت مراقبت وممنوع القلم است. او در سال 1954 رمان فساد را منتشر کرده .جلون در باره رمانش می نویسد:( رمان درباره فساد ،فاجعه ومصیبتی که دامنگیر کشورهای شمال وجنوب شده است.) نویسنده درباره کتاب خود می نویسد بی شباهت با رمان فساد نیست و قصد خود را از این کار اینطور بیان می کند: برای این که به وی ثابت کنم زیر سقف آسمان ، کیلومترها دورتر از مملکت او ، هنگامی که بد بختی مشترکی دامنگیر انسان می شود ، همگان گرفتار یک شیطان هستند.

مرد خسته*

داستان با توصیف راوی از مراد اغاز می شود تا صفحه 15کتاب که نویسنده شروع می کند به نوشتن افکار وتعریف رویداد ها و حلاجیشان به زبان مراد تا پایان کتاب. او مهندس است و مسئولیتش مطالعه پروژهای ساختمان سازی است.مردیست که در مراکش زندگی میکندو از نظر مالی و روحی در شرایط نامطلوبی به سر می برد . او می خواهد به تنهای درمقابل رشوه خوارهای محل کارش بایستد. با همسرش اختلاف دارد وازدواجش را از اول غلط می پندارد در ارزوی رسیدن به دختر خاله اش ناجیه است و از سوی همه به علت بدی وضع مالی ترد شده (این باور اوست) به او پیشنهاد رشوه( و یا به قول حاج حمید همکارش که او با دریافت مبلغهای نه رشوه که ان را اقتصاد موازی می نامند.در اجتماع دارای احترام است او هر سال به حج می رود به فقرا کمک می کند.....) می شود .کتاب در بر گرفته حرفهای درونی مراد است مردی که می خواهد شرافتش را حفظ کند اما می خواهد به خواستهایش برسد. او تنهاست و نامناسب بودن رابطه اش با همسر ومحیط کارش باعث می شود تا درون خود با (دو شخصیت) دو صدای مجزا از هم بر خورد کند تمام این حالت زاده فکرش هستند همان که باعث بروز بیمار می شود. دو صدا به بحث با هم می پردازند پول گرفته نشود صدا اول چون با تمام باورهای مراد این عمل مطابقت ندارد در واقع یعنی خیانت به اصولی که به ان می بالید یعنی شرافتش. صدای دوم پول باید گرفته بشود چون حق اوست و به ان بسیار نیاز دارد تا دختر بیمارش را برای بهتر شودن حالش به جای مناسب ببرد و به ناجیه برسد. تصمیم خودرا می گیرد باید کمی انعطافپذیری به خرج دهد. او احتیاج دارد دلیل بیاورد که به ان پول نیاز داردو ان حقش است ،حقی که تا حالا وارد جیب دیگری می شده.(به خودم می گم : خوب ، عوض کردن زندگی ! بهم جواب مده: نه ، عوض کردن زندگیت . صداشو می شنوم که داد می زنه و روی کلمه (زندگیت) طوری که انگار کر باشم، اسرار می کنه بعد صدا نا جور تر میشه و حتی فحش می ده :(عوض کردن زندگی .فکر می کنی شاعری ، ویا انقلابی یا یه قهرمان . مرتیکه بدبخت ! منظور اینکه این زندگی فلاکت بار رو عوض کنی از این بیچارگی در بیای، کمتر بدبختی بکشی ، همین. ص 40) پول گرفته می شد ومراد به شرافتش پشتپاه می زند وصدای اول هم ناگهان خاموش می شود.او در راهی قدم بر میدارد که خود نیز اعتقاد دارد راه بازگشتی نیست . دختر را به جزیره می برد تا حالش بهبود یابد این را صدا می گوید این طور بهتره، او می تواند با پول کارهای مناسب انجام دهد در واقع می خواهد با بردن دختر وایجاد خاطرات خوش برای او از نادرستی کارش بکاهد. می توان نوشت داستان در حال جریان دارد در زندگی ما درامد کم هزینه های بالا زندگی. سنتی گرایانی که ظاهر را مهمتر از نفس کار میدانند . نویسنده سعی دارد ریاکاری ،جاه طلبی وابتذال را به رشته تحریر در اورد و به حق هم می تواند این کار را انجام دهد. مراد به دنبال بهشت موعد خود است انجای که به انسانها بخاطر انسان بودنش احترام گذاشته شود .

*مردخسته-طاهر بن جلون -ترجمه: سمیه نوروزی -انتشارات ققنوس

ابروهای خنجری

یواش بی صدا بهت نزدیک شدم نمی دونم فهمیدی یا نه؟ اما ان وقت مطمئن بودم متوجه ام نشدی وقتی دست روی شونت گذاشتم با اخمی که ابروهات را مثل خنجر نازک کرد بود برگشتی سری تکان دادی :نه. با من بودی ؟ازت نپرسیدم فقط همان طور اروم بی صدا برگشتم. باور نمی کنم از ان پسر پر جنب و خوش این مرده متحرک مانده .روی اخرین پله کنارت نشستم سرت را میان دستات گرفته بودی ابروهات همان طور خنجری بود گفتم :چیه تو هم مثل من داغونی ؟ سر بلند کردی با چشمانی که خیلی میدرخشیدند گفتی : نمی فهمن. نپرسیدم چرا این کار با خودت می کنی؟ تند گذشتی این بار بی قرار بودی نه نا ارام بی تاب چیزی بودی باز هم ابروهایت خنجری بود بی مکث پرسیدی :مراسم تمام شد؟ به دست گل بزرگ گلایور سفید تو دستات نگاه کردم وبه رنگ پریده صورتت:نه هنوز. رفتی تا گلها رو بعد تشعیه روی قبرش بزاری.این بارهیچ نمی خواستم بپرسم فقط سرم درد گرفت هنوز هم درد می کنه.

سرخی دیوار

دستت رفت روی میز روی حافظ جلوی من، صدایت هنوز تو گوشمه - به همین حافظ... کتاب رو کشیدم . غروب بود اتاق شیشه ای، پشتم به شیشه ها بود، سر بلند کردم سهم من از این غروب، سرخی دیوار بود.

درخت انجیر معابد

نگاهی کوچک به رمان درخت انجیر معابد (نوشته : احمد محمود_انتشارات معین)

نوشته کوچکی که ما می توانیم در باره این رمان پر ارزش بنویسیم این است که نویسنده با تمام دقت زندگی فردی معتاد را به روایت در اورده است ان هم انچنان با ریز بینی ، دقتی قابل لمس.شخصیتهای اصلی رمان:فرامرز پسر بزرگ خانواده آذر پاد :یکی از بیشمار انسان های که برای تسکین در خود و عدم توانایی خویشتن در انجام خواسته خویش رو به اعتیاد آورده است محمود آنچه واقعیت زندگی فرامرز است را با تمام جزئیات می نویسد مثلا دوران خماری که برای یافتن پول سر گنجه عمه تاجی می رود با گفتن ان دروغ ها. یا در دوران نشیگی بیاد آوردن خاطرات گذشته بیان کارهایی(انتقام) که در آرزوی انجام دادنشان هست قولهای که برای ترک کردن به عمه تاجی می دهدو باعث آزار اطرافیانش است که خود بران واقف، فرامرز یک قهرمان نیست اما ضد قهرمان بودن هم کمی بی لطفی است .عمه تاجی پیر زنی که تنهایی را صرفا از ترس اشکار شدن یک مشکل جسمی برگزید. میشود گفت زنی از قشر زنان نسل های پیش هر انچه آید هر انچه بشود و در انتظار اخر راه.. و کمی تقسیر کار ....... .سوا از همه متن کتاب برای فردی که هرگز با فرد معتادی در ارتباط نبوده است بسیار جذاب است و برای فردی که ان را حس کرده بسیار زنده. نویسنده از زیاده نویسی خود داری می کند درک ان را به توانایی و دقت خواننده ها وا می گذارد.پایان جلد اول انقدر کامل است که خواننده را به این فکر وا می دارد جلد دیگر کتاب به چه چیزی می پردازد؟ و همین طور اغاز دوباره کتاب جذاب است ان روی زندگی فرامرز طوری تصور می شود که شاید آرزوی فرامرز در دوران آسودگی زندگی اش دکتر شدن بوده است. شروعی دوباره، برای رمانی که حتی اگر در جلد اول به پایان می رسید هم کامل بود. پایان کتاب برای چند وقت خواننده را به فکر وا می دارد قصد فرامرز گرفتن انتقام از همه و همه چیز بود؟یا....

احمد اعطا(محمود)

می توان گفت احمد محمود(اعطا) نویسنده ی بومی جنوب است اکثر کتابهای معروف او درباره مردم جنوب نوشته شده است. وی در چهارم دی ماه سال 1310در اهواز بدنیا آمد،پدر و مادر وی اهل دزفول بودند.در جوانی درگیر سیاست می شد از این سو از ادامه تحصیل که مشتاق انجامش بود باز می ماند. مشاغل زیادی را مورد آزمایش قرار می دهد زیرا به گفته خویشتن :"بی قراری ونا سازگاری وجوه مشخص روزگار جوانی من بود، همین بود که در هیچ کاری نتوانستم پایدار باشم"*.اولین رمان خویش را تحت عنوان صب میشه در مجله امید ایران به نام احمداحمد به چاپ رساند و اولین مجموعه داستان خود را درسال 1336 به نام مول به چاپ رساند.وی از چاپ اولین مجموعه داستان خود تا سال 1353 به نوشتن داستان های کوتاه شهرت داشت در آن سال کتاب همسایه ها را نوشت کتابی که به عنوان رمان برتر سال شناخته شد (که درباره مردم جنوب است) و همین طور در سال 1361 رمان زمین سوخته (رمانی است درباره آغاز جنگ در جنوب ) به عنوان رمان برتر شناخته شد. اخرین رمانی که در زمان حیات وی به چاپ رسید رمان درخت انجیر معابد(یادگار روزهای تبعید اش در بندر لنگه در دوران جوانی اش است) که درسال 1379 منتشر شد.رمان نیمه تمام او مرد خاکستری نام دارد.طی همین سال بود که بیماری تنگی نفس احمد محمود را راهی بیمارستان کرد از این رو طبق سنت بد ایران در سال 80 جوایز ادبی به او تعلق گرفت.وی در روز جمعه 12 مهر ماه سال 1381در بیمارستان مهراد تهران دگر چشمانش را نگشود. روحش شاد.

 

مجموعه آثار احمد محمود به ترتیب سال انتشار:

1- صب میشه - 1333

2- مول - 1336

3- دریا هنوز آرام است - 1339

4- بیهودگی - 1341

5- زائری زیر باران - 1346

6- پسرک بومی وغریبه ها - 1350

7- همسایه ها - 1353

8- داستان یک شهر - 1358

9- زمین سوخته -1361

10- مجموعه داستان دیدار - 1369

11- قصه آشنا - 1370

12- مسافرت تا تب خال - 1371

13- مدرا صفر درجه - 1372

14- درخت انجیر معابد -1379

* متن فوق برگرفته از کتاب- حکایت حال - لیلی گلستان است متن کتاب مصاحبه لیلی گلستان با احمد محمود می باشد.