مفهموم سکولاریسم(secularism):

 

سکولر در زبانهای انگلیسی و فرانسی بمعنی دنیوی (انچه که مربوط به این جهان خاکی است)و مشتق از کلمۀ لاتین سکولوم است به معنی امور این دنیا .و سکولاریسم یعنی دنیا پرستی یا اعتقاد به اصالت امور دنیوی و رد انچه که غیر ان است. بنابراین شامل رد مذهب هم می شود و غالبا مترادف با سپ تیسم * استعمال می گردد.این اصطلاح در انگلستان زیاد به کار می رود زیرا ابتدا در قرن نوزده جمعی شکاک و آتئیست **در حدود یکهزار نفر گرد امده تشکیلاتی تحت نظر هولی اوک موسس این فرقه که شاگرد رابرت اوون*** بود به وجود اورند. فکر ایشان ان بود که از خصومت شدید که هدف ان به حد افراد حمله به کلیساها باشد اجتناب نموده و در ان نوع جمیعتها شرکت ننمایند بلکه هدف خود را هدف خود را هدفی مثبت معرفی کردند و ان توجه به امور این جهان خاکی بود .این فرقه تحت رهبری براد لا پیشرفت قابل توجهی نمود اما در حال حاضر چندان پیشرفتی ندارد. اکنون عبارت از مجمعی است از خدا ناپرستان (آتئیست ها)و بیشتر اشخاصی مجذوب ان می شوند که میل دارند انتقادی شدیدتر و متجاوزانه تر به مذهب وکلیسا به عمل اید.

*سپتیک، اسکپ تی کیسم :از همان فلسفه شکاکین یا فلسفه شک می باشد و در عرف مذهبیون معمولا به کسی اطلاق می شود که نسبت به عقاید مذهبی شک آورد یا رد عقاید مذهبی کند.این مفهموم نزدیک به مفهموم جدید اکنوس تی کیسم می باشد.در قرن هجدهم این اصطلاح هم در آتئیست ها و هم درمورد دئیست استعمال می شد اما امروز بدین مفهوم است که نسبت به چیزی شک و تردید دارند که به سببی ناگفته نمی خواهند ان چیز یا عقید را انکار کنند. مفهوم اصلی شکاک در یونان قدیم "علم بهر چیز که وراء تجربه قرار گرفته باشد محال است.

**آتئیست atheist:بمعنی خدا ناباور است(منکرین خدا).اتئیست ها به وجود خدا اعتقاد ندارن و به تبع ان وجود روح، شیطان ، فرشته وغیره نیز باور ندارند.

***رابرت اوون:اعتقاد به جامعه ای عاری از فقر ،جنایت و مرض و...داشت و اینکه مردم باید بدون ترس و هراس از اینده در نهایت خوش بینی زندگی کنند.او طرح نخستیم مدینه فاضله خود را نوشت وتحت عنوان نیو لانا رک یاNew lanark نامید.

درج مستقیم از کتابهای مکتبهای سیاسی تعریف :دکتر بهاالدین پازارگاد.

این روزها

اهدای جایزه بهترین مترجم فرانسه زبان به حسن ختام :

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8602250459

بزرگداشت شارل-هانری دوفوشه کور، مترجم فرانسوی حافظ در محل کتابخانه ملی یکشنبه 23اردیبهشت:

http://www.farsnews.com/php?nn=8602240136&tt

مراسم بزرگداشت محمدعلی موحد:

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=487041

جشن تولد عجیب برای همینگوی:

http://www.ketabnews.com/detail-4108-fa-11.html

یابود حکیم ابولقاسم فردوسی:

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=486616

فهرست نهایی جایزه کتاب تریلیوم کانادا:

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=487159

اینک بهار

 

گفتی:((بهار مژدۀ نو داد !))

اما ...باور نمی کنیم!

وقتی که سفره ها همه خالی ست

این برگ های سبز ،آیا

صبحانۀ فقیری خواهد داد؟

افسوس!

با این شکوفه های نارنج

با این بنفشه های نوری

بیگانه ایم ما.

اینک بهار

با بغلی از گل

اما چه سود؟

انسان دردمند و گرسنه

در باغهای پر گل هم تنهاست،

عطر شکوفه ها را

این بادهای ولگرد

با خویش برده اند.

 

 

کاظم سادات اشکوری/از دم صبح

دارالفنون(قسمت اول):

 

مدرسه نام مشخصی نداشت مدرسه در اوایل تأسیس نام مشخصی نداشت در قرار دادها از مکتب خانه پادشاهی یاد شده و گاه مدرسه نظامی، گاه تعلیم خانه و در آخر دارالفنون نام گرفت. محل دارالفنون میان میدان توپخانه و از سوی دیگر بین خیابان الماسیه که در آنجا زمین هموار بود و به سربازان در انجا آموزش نظام داده می شد. امیرکبیر این مکان را که نزدیک کاخ های ساطنتی بود را مناسب دانست و رضایت ناصرالدین شاه را هم جلب نمود. نقشه ساختمان را میرزا رضا خان مهندیس تبریزی( او جزء پنچ محصلی بود که توسط عباس میرزا نایب السلطنه برای اموختن علم به انگلستان فرستاده شده بود.) او بنای ساختمان را شبیه به امارت سربازخانه ولیچ ترک کرده و محمد تقی معمار ساختن بنا را بر عهد گرفت. در سال 1266 قمری ساختن دارالفنون آغاز شد در آغاز قرار بود برای دوره اول تحصیل 30 نفر شاگرد انتخاب شود که بعد از عزل امیر کبیر بجای سی نفر 150 نفر برای تحصیل انتخاب شدند. مدر سه روز یکشنبه پنج ربیع اول سال 1268(1231 شمسی) سیزده روز پیش از کشتن بانی آن افتتاح شد. نخستین درس در همان روز اول که اصول مشق پیاده نظام بود تعلیم داده شد. استخدام معلمین( دوره اول) در سال 1266 امیر کبیر به جان داوود خان( مترجم اول کشور) مأموریت داد به اتریش رفته و معلمانی توانا در فن تعلیم را به خدمت گیرد( امیر مصلحت نمی دانست معلمانی از انگلستان و روس استخدام شود چون بیم آن می رفت برای مصالح کشور خود تبلیغ کنند.) مشخص شد که حقوق معامان سالیانه حداکثر 4100 تومان باشد اما بعد قرار شد 9 معلم استخدام شود که عبارت باشند از: 1- معلم پیاده 2- معلم توپخانه 3- معلم علم هندسه 4- معلم علم معدن 5- معلم حکمت- پزشکی و جراحی و تشریح 6- معلم سوار نظام. امیر متن قرار داد را به دو زبان تهیه کرد و خواست تا معلمان قبل از آمدن به ایران قرارداد را امضائ کنند. مثال یکی از بندهای قرارداد ذکر شده:

ماده 4 : نسبت به عادات و قواعد مملکت ایران به آنها دقت تمام کرده خلاف آن نخواهم کرد.

مدت قرار داد شش ساله بود. نام هفت معلمی که در اتریش با آنها قرارداد بسته شد شایان ذکر است که ناصرالدین شاه خود از امپراطور اتریش درخواست کرد تا معلمانی کارآمد به جان داوود خان معرفی کنند. نام معلمان دوره اول عبارت است از:

1- دکتر ادوارد ژکب پولاک - اولین پزشک طب جدید و جراحی.

2- کاپیتان زاتی - معلم هندسه بود که کم به مدرسه می امد و بجایش مکلم خان درس می داد . او در سال 1269.ق در ایران می میرد و مسیو بهلو که دیپلمه مدرسه پولی تیکنیک فرانسه بود به ایارن دعوت می شود و مترجمه او را عبدالرسول خان نبیره صدر اصفهانی که از شاگران ممتازه مدرسه بر عهد می گیرد.

3- کرزیر یا کرشیش - معلم توپخانه بود اما تاریخ ، جغرافیا و حساب و هندسه هم تدریسی می کرد.

4- چارنوطلا - او در سال 1269ق بر اثر وبا در رتهران مرد.

5- فوکاتی - معلم شیمی و دارو سازی هم تدریس می کرد.میرزاکاظم محلاتی بهترنی شاگرد او بود که سالها در دارالفنون شیمی درس می داد و پایه گذار علم شیمی در ایران است.

6- نمیرو - معلم فنون نظامی بود.

7- گومنز - این دو(6و7) زورتر به ایران امدند.

معلمان دیگر در سال 1231 شمسی به ایران امدند. انها دو روز بعد از عزل امیر کبیر به ایران وارد شدند.بعلت مخالفت میرزا اقاخان با برنامه های امیرکبیر می خواست به پیشنهاد سرهنگ شیل وزیر مختار انگلستان به بهانه ای معلمان اتریشی را خراج کند و معلمانی از انگلستان استخدام نماید اما ناصرالدین شاه چون خود از امپراطور اتریش درخواست معلم کرده بود خواسته وی را نپذیرفت. با اینکه ناصرالدین از تاسیس مدرسه در ایران چندان اشتیاقی نداشت چون می ترسید مردم ایران با افکار آزاد اندیشانه اورپاییان اشنا شوند و بر ضد دربار او بر خیزند. اما مدرسه در سال 1268قمری افتتاح شد و ناصرالدین شاه به مسیو داوود خان را به حمایل سرخ سرتیپی مفتخر ساخت. درالفنون در اوایل تاسیس جزئ وزارت امورخارجه و زیر نظر محمدعلی خان شیرازی وزیرامور خارجه اداره می شد.

نام نویس داوطلبان:

محمد علی خان شیرازی در 24 ماه محرم سال 1268 چهل روز پیش از افتتاح مدرسه نامه ای به محمودخان کلانتر پایتخت و عزیزخان اجودان باشی نظام نوشته و اعلام کرد. سی نفر از بین افراد چهارده تا شانزده ساله از فرزندان خوانین و عیان و اشراف و مردم برای آموختن علم در دارالفنون انتخاب شوند اما 150 نفر برای تحصیل بخاطر بزرگی مدرسه انتخاب شدند....

ادامه دارد....

سهراب سپهری (قسمت پنجم):

بنظر او با تمام وجود دیدن حقیقت و واقعیت و آنچه که هست، رهایی انسان است یعنی(( رهایی از هر گونه دانستگی را رهایی حقیقی انسان)) می داند.((ما محصول انواع نفوذها و تاثیرات هستیم و هیچ چیز نوئی در ما وجود ندارد، چیزی که خودمان آن را کشف کرده باشیم، چیزی که بکر و دست نخورده باشد.)) کریشنا مورتی انسان ها را به نگاهی تازه رهنمود می کند و معتقد است باید حجاب ها را برداشت و یکبار دیگر دید.

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.

سهراب در صدای پای آب معتقد است تمام فکرهای کهنه ما و خاطرات و پیش داوری ها و نگاه های تعصب آلود - که در ما انسان ها کم یافت نمی شود -را باید به زیر باران برد و شست. در واقع او خواستار یه انقلاب درونی در انسان است .

واژه را باید شست/ واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد/چترها را باید بست زیر باران باید رفت/ فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد/ با همه مرد شهر زیر باران باید رفت/ دوست را زیر باران باید دید/ عشق را زیر باران باید جست.

از نظر چنین تفکری، همان عمل کردن است، زیرا ما انسان ها وقتی مثلا نمود عمل خود را مثل یک پرتگاه ببینم، عمل میکنیم. پس باید عملکردهای ما هم زیر باران(( نگاه اول)) شسته شوند.((زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت)) و اگر آدمی دارای چینین نگاهی باشد مسلما زندگی برای وی همان گونه که سهراب می گوید:(( تر شدن پی در پی)) خواهد بود. سهراب می گوید: ((زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است)) واژه اکنون یعنی رها از آینده و گذشته که دون خوان از آن تعبیر به(( متوقف کردن زمان)) یاد می کند یا "the time to stop" منظور از زمان و رهایی از آن، فکر و خاطرات گذشته و تخیلات آینده است.(( پشت سر نیست فضایی زنده/ پشت سر مرغ نمی خواند/ پشت سر باد نمی آید/ پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است/ پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است/ پشت سر خستگی تاریخ است)) خلاصه اینکه، نگاه سپهری با نگاه اغلب انسانها بسیار متفاوت است.ببینید:((او مرداب و لجن زار را چگونه دید است: بر لب مردابی ،پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم ، رفتم به نماز)) و البته توانایی چنین نگاه های ژرفی بر گرفته از عرفان متعالی است و گاهی در میان اشعار ،این تفاوت نگاه را خود سپهری نیز بیان کرده است.

شاعر در مجموعۀ حجم سبز ،شعری رادارد با عنوان ((صدای دیدار که ان برای خرید در یک صبح به میدان شهر می رود اما با سبدی خالی بر می گردد و در پاسخ سوال مادرش که می پرسد :((میوه از میدان خریدی هیچ؟))می گوید:((میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد؟)) و ادامه می دهد ((بینش هم شهریان ،افسوس/بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود)) .باید در نظر داشت عرفان سپهری ، عرفان ایرانی نیست ،عرفان ایرانی ارادۀ معشوق توسط سالک است اما عرفان سپهری بیشتر عرفانی سات بر مبنای سرکوب تمایلات وارده و خواست بنا می شود و بر همگامی با جهان بدان صورت که هست نه بدان گونه که در پرتوی عشق دگرگون کننده باشد در عرفان ایرانی عشق کششی است برای تعالی و فراتر رفتن اما عرفان سپهری همان طور که در شعر کمال یافته اش آورده است راه رهای را در نفی طلب وارده می داند. در جهان سپهری انچه هست اگر نیک در ان بنگریم همان است که باید باشد و نیازی به تغییر ندارد.

چنانچه سپهری در اشعارش جهان پیرامون ما را چنان زیبا و اثیری توصیف می کند که هیچ پرسشی را القا نمی کند و گاهی ان را زیبا تر از ان می یابیم که به نقد خرد گرایانه ان بپردازیم. اگر گاهی انچه را می نینیم ،در عین بدی میابیم این نه در ذرات ان و نه در قانون جهان،که در نوع نگرش ماست.در چنین عرفانی ((بدی ذهنی و نیکی عینی ))است....