اینک بهار

 

گفتی:((بهار مژدۀ نو داد !))

اما ...باور نمی کنیم!

وقتی که سفره ها همه خالی ست

این برگ های سبز ،آیا

صبحانۀ فقیری خواهد داد؟

افسوس!

با این شکوفه های نارنج

با این بنفشه های نوری

بیگانه ایم ما.

اینک بهار

با بغلی از گل

اما چه سود؟

انسان دردمند و گرسنه

در باغهای پر گل هم تنهاست،

عطر شکوفه ها را

این بادهای ولگرد

با خویش برده اند.

 

 

کاظم سادات اشکوری/از دم صبح

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد