حسن مقدم

 

نمایشنامه نویس کمدی اجتماعی و انتقادی و نویسنده زبر دستی بود، او با بزرگان ادب دنیا چون  اندره ژید  ، رومن رولان،هانری ماسه اشنا بود.مقدم در سویس به عضویت انجمن ادبی "بل رلتر" درامده بود و در انجا با افرادی چون راموز ،ریو یر و استراوینسکی  اشنا گردید. حسن مقدم با انمهای مستعار: هوشنگ، حسن،میرزا حسن، میرزا غلامعلی و ...Pierrot  Maladc  و بیشتر با امضای علی نوروز آثار خود را به زبان فارسی و فرانسه می نوشت. حسن مقدم فرزند محمد تقی احتساب الملک در سال 1277 شمسی در تهران بدنیا امد، تحصیلات خود را در ایران و سویس گذراند و مدرک لیسانس در رشته علوم اجتماعی در یافت نمود. بعد از پایان تحصیل به مدت دو سال در دبستان احمدیه تدریس نمود این مدرسه زیر نظر ابو القاسم لاهوتی در استانیول بکمک  اشخاص نوع دوست و به کمک خان ملک ساسانی سفیر ایران و مهدی خان مقدم دایر شده بود. وی در سن 21 سالگی در سفرت خانه ایران در ترکیه مشغول به کار گردید و تا پایان عمر در این سمت باقی ماند.او در مجله دبی "پارس" که توسط لاهوتی کرمانشاهی در استانبول به دو زبان فرانسه و فارسی منتشرمی شده به عنوان سر دبیر و نویسنده در بخش فرانسه مجله مقالات و نوشته های فراوانی نگاشته است.حسن مقدم به نقاط مختلف دنیا سفر کرد و خاطرات مسافرات های خود را به زبان فرانسه در دفتر یادداشت های خود ثبت گرداند.وی عضو انجمن ایران جوان بود که در اغاز تحت عنوان سروش دانش اغاز به فعالیت  نموده بودند؛ این انجمن از جوانانی که در اروپا تحصیل کرده بودند و از وضیعت کشور رنج می بردند تشکیل گردید بود. افرادی چون دکتر حسین نفیسی مشرف الدوله، دکتر علی اکبر سیاسی، مشفق کاظمی و...مرامنامه این انجمن در سال 1300 منتشر شد که ازموارد  مهم ان می توان به موارد زیر اشاره کرد:

1-اسقرار حکومت عرفی در ایران و تجزیه امور مدنی از مسائل روحانی .

2-احداث راه اهن در مناطق مختلف ایران.

3-تجدید نر در قرار دادهای تجاری و مخصوصا قراردادهای گمرکی.

4-رفع موانع ترقی و آزادی نسوان.

5-...

این انجمن روزنامه ای هم به همین عنوان دایر کرد.وی در این انجمن کنفرانس هایی درباره تاثیر زبان فرانسه در فارسی ایراد نمود و همچنین سخنرانی تحت نام "تئاتر  و تاریخ تئاتر" در تالار دارالفنون ایراد نمود.

مهمترین اثار:

1-جعفر خان از فرنگ امده:

این  نمایشنامه یک پرده ای می باشد و در 8 فروردین 1301 در تالار گراند هتل تهران به نمایش درامد، در ان زمان مورد استقبال فراوان قرار گرفت تا حدی که به عنوان مثال به افرادی که تظاهر به فرنگی مابی می کردند مورد استفاده قرار میگرفت و می گفتند "یارو جعفر خانه". در این نمایشنامه طرز رفتار و گفتار جوانانی که از فرنگ برگشته و همچنین از  خرافات و تعصبات بیجای ایرانیان محافظه کار انتقاد شده است.

2-ایرانی بازی:

شخصیت اصلی این نمایشنامه همانند جعفر خان.. است و با همان نام، اما با یک تفاوت که بجای خود نمایی در محیط یک خانواده ایرانی سالهای کودتاه، این بار برای یافتن شغل مناسب تمام ادارات دولتی را یکایک زیر پا می گذارد.

مبنع: از صبا تا نیما جلد دوم – یحیی آرین پور

نخستین شاعر نو پردازه شعر نو(تقی رفعت):

نخستین شاعر نو پردازه شعر نو:

میرزا تقی خان رفعت فرزند آقا محمد تبریزی ،شاعر و نویسنده وروزنامه نگار انقلابی، متولد 1268در تبریز ؛در مورد فوت او دو روایت جداگانه وجود دارد : روز چهارشنبه24 شهریور ماه سال1299= اول محرم سال 1339=6سپتامبر 1920،یک یا دو روز بعد از کشته شدن شیخ محمد خیابانی ،رهبر کمیته دومکراتهای تبریز {در جریانهای سیاسی روسیه ،به ویژه انقلاب اکتبر ،از ابتدا تا تحقق ان به وسیله لنین و یارانش پیوسته تاثیر مستقیمی در پیدایش افکار انقلابی و پیشرو داشت. و یکی از تاثیرات آن ظهور حذف دمکرات آذربایجان پس از شورش فوریه 1917روسیه ،به رهبری شیخ محمد خیابانی بود(شعار آنها مبارزه با کهنه پرستان سیاسی بود) تقی رفعت عنوان دبیر دوم حزب بود و به مدت پنج سال مشارکت پرشوری داشت .وی با سرودن اشعار سیاسی و اجتماعی و نوشتن نمایشنامه (از منظومه سرگذشت پرویز ،سروده علی محمد خان اویسی نمایشنامه اتخاذ نمود به نام خسرو پرویز که در دبیرستانها تبریز به در آمد.) و نوشتن مقالات اجتماعی و انتقادی به ایراد نطقها و خطابه می پرداخت، نمونه پرشور این نطقها دوم دی ماه سال 1296با وجود با مساعد بودن هوا با استقبال چشمگیر مردم تبریز مواجع شد. وی سردبیر روزنامه تجدد (روزنامه ارگان کمیته دمکراتهای تبریز )بود.وی با همکاری ابولقاسم فیوضات، نطقهای خیابانی و اعلانه های مربوط به جمهوری مستقل آذربایجان و گاه شعر و قطعه های ادبی را در آن به چاپ می رساند.} دست به خودکشی زد؟! ، بیست وچهار ویا بیست وپنج شهریور ماه 1299در سن سی ویک سالگی به طور مشکوکی کشته شد و مکان آرامگاه ابدی او مشخص نیست.به گفته یحیی آریان پور : هر چه بود تقی رفعت ،قربانی پیوند بد عاقبت سیاست و روزنامه نگاری یا سیاست و ادبیات شد.

رفعت بعد از اتمام تحصیلات مقدماتی به ترکیه رفت وتحصیلات عالی خود را در استانبول ادامه داد و به مدت چند سال مدیریت مدرسه ناصریه ایرانیان در ترابوزان را بر عهد داشت ،در سال 1به علت تصرف ترابوزان توسط قوای تزاری روسیه ،ترابوزان را ترک کرد و به تبریز بازگشت ؛وی به تدریس زبان فرانسه در دبیرستانهای تبریز پرداخت. او به زبانهای فرانسه ترکی(استانبولی) و فارسی شعر سروده است اما اشعار او از حیث فرم ومضمون با شیوه سنتی شعر فرق داشته در واقع در آن قافیه رعایت نشده بود و مصرع های مساوی نداشت . وی مکتبی به وجود آورد تحت عنوان مکتب رفعت از جمله پیروان این مکتب احمد خرم، تقی برزگر،حبیب ساهر و یحی میرزا دانش(آریان پور) بودند؛البته این مکتب مورد مخالفتها و انتقادهای تند ادیبان داخلی ؛اعتصام الملک، بهار و ایرج میرزا و همین طور ادیبان خارجی گردانندگان روزنامه کاوه برلین(گردانندگان روزنامه کاوه :تقی زاده ،علامه قزوینی، جمال زاده و کاظم زاده ایران شهر بودن)قرار گرفت. اشعارش نخست در مجله ادب که از طرف دانش آموزان انتشار می شود به چاپ رسید همین طور در در روزنامه تجدد و در نشریه ادبی خودش به نامه آزادیستان(در طول شش ماهی که حزب دمکرات آذر بایجان قیام کرد و حکومت آذربایجان را به دست گرفت در پانزده خرداد سال1295 نشریه کامل ادبی خود را به نام آزادیستان منتشر کرد،که البته این نام پیشنهاد اسماعیل آقا امیر خیزی از رهبران حزب دمکرات آذربایجان بود. و در واقع نشریه هواخواه تجدد در ادبیات بود؛ اصطلاح تجدد را در مقابل اصطلاح فرانسوی رنسانس اورده اند و مقصود از ان دگرگونی حیات اجتماعی ،علمی و هنری است.که در ان شعرهای شمس کسمائی به چاپ رسید.عمر مجله فقط در سه شماره بود و شماره چهارم ان در تاریخ بیست شهریور 1299با سر کوب نهضت دمکرات اذربایجان به دست مهدیقلی هدایت (مخبر السلطنه)سر کوب شد ، و به انتشار نرسید.)

برگرفته از:

1- تاریخ تحلیلی شعر نو - نوشته شمس لنگرودی

-2دائرةالمعارف شهر تبریز:

www.tabrizinfo.com

دارالفنون بخش پایانی

به شاگردان به اندازه ترقیشان انعام تعلق می گرفت.

تنبیهات:

مدرسه 10نفر قرمز پوش داشت که به همراه ناظم مدرسه محمد حسین ادیب الدوله (وی تا پایان عمر ادراه انضباتی مدرسه را بر عهد داشت) نظم را در مدرسه بر پا می کردند. انها در اخر تعطیلات تابستانه به خانه شاگردان که اکثرا از خانوادهای اشراف بودن سر می زدن و اغار مدرسه را اطلاع می دادند.(بعدها زمانی که در ایران روزنامه رواج پیدا کرد اغاز دوره تحصیلی را در روزنامه اعلام می کردن و ناصر الدین شاه دستور داد در سال چند بار مطلبی درباره دارالفنون و پیشرفت شاگردان در روزنامه واقع اتفاقیه انتشار دهند.) برای انکه شاگردان در خانوادهای مرفع بزرگ شده بودن ناظم تمام تلاش خود را صرف تعلیم انها می کرد . تنبهیهات شامل : فلک، قراولی گاهی حبس و یا اخراج از مدرسه بود.

بودجه دالفنون

هزینه قسمت نظامی مدرسه از بودجه مخصوص نظام تامین می شود و دیگر هزینه مثل هزینه معلمان و خدمتکاران مدرسه از خزانه سلطنتی پرداخت می شود . بودجه اهدای سال اول 7750تومان بود.در سال 1307-ق 30000تومان درسال 1309-ق به علت تهی بودن خزانه دولت حقوق معلمان داخلی و خارجی را از هر قرار تومانی 4قران و نیم پرداختند. البته مخالفان دایره بودن دارالفنون با انواع بهانه ها پرداخت حقوق معلمان را به تاختر می انداختند و گاهی به عذر نداشتن پول از پرداخت ان سرباز می زدن .یکبار ماموران خزانه از پرداخت پول خودداری کردن و خطر تعطیلی مدرسه را تهدید می کرد اما فیلی که در طویله دولتی به سر می برد مرد وصدراعظم بخاطر سماجت حامیان مخارج نگهداری فیل را به مدرسه اختصاص داد.

دست آوردهای دالفنون

در سال 1280ه-ق اعتضاد السلطنه - وزیر علوم- کتابخانهء برای دارالفنون تشکیل داد و تا زمانی ریاست میرزا محمود خان علاءالملک مورد استفاد شاگردان وملمان قرار می گرفت اما بعد به کتابخانه ملّی اضافه شد. در انجا نسخه های خطی و ترجمه بعضی از کتابها موجود است که توسط خود معلمان ایرانی و یا شاگردان ممتاز که به عنوان" خلیفه" داده می شود ترجمه شده است.

در سال1304- ق لابراتور شیمی و معدن ساختش با پایان رسید و در عقب کلاسهای درس چندین کارخانه ساخته شد :کارخانه شمع کافوری، آزمایشگاه طبی و داروسازی و چاپخانه و یک سالن تئاتر ساخته شد که بعدها به وسیله مسیو لم معلم موزیک و مزین الدوله نمایشهای در آن اجرا شد. لازم به ذکر است امیرکبیر در سال1267ق حاجی تبریزی و 3 نفر دیگر را برای فراکیری صنعت بلورسازی ،ریخته گری، درودگری و آهنگری به سنت پطرزبورگ فرستاد که بعد از 3سال به ایران بازگشتن و البته علاوه بر فهنای یاد شد حاجی محمد صنعت کاغذ سازی را هم آموخته بود و با خود چرخ دستی کاغذ سازی راهم به ایران اورد اما چون امیرکبیر در قید حیات نبود از دانش انها ساتفاد نشد.

در سال1237-ق میرزا آقاخان نوری به دستور ناصرالدین شاه نامهء به اعتضادالسلطنه نوشت و در ان خواست تا 5معلم بای تعلیم فن پیاده نظام که درجه یکی از انها سرتیپ یا سرهنگ باشد و چهار نفر دیگر درجه دار ،یک معلم فیزیک ، معلم معدن شناسی و دو نفر معلم هندسه سه معلم قور خانه و یک معلم شکر سازی استخدام کند.

در سال 1304-ق ریئس الوزرا وقت در خواست کرد تا مجسمهء از امیر کبیر ساخته شود و در میدان مدرسه نصب شود. هزینه ساخت ان را بزرگان وفارغ التحصیلات پرداخت متقول شدند اما به خاطر مخالفت بعضی از علما به بهانه اینکه ساختن مجسمه در اسلام جایز نیست با ساخت مجسمه مخالفت کردن و مبلغ جمع آوری شد صرف مجهز کردن کتابخانه مدرسه شد.

مدرسه در سال1308-ق برای تجدید بنا در هم کوبید شد و ماموریت ساخت دوباره مدرسه بر عهده مهندس نیکلای نیویچ که تابعیت ایران بود قرار گرفت وی موظف شد تا مدرسه را طی پنچ سال به پایان برساند. مدرسه در سه شنبه سه مهر 1313ق باحضور :محمد علی فروغی ریئس الوزرا ، وزیران و گروهی از نمایندگان مجلس و جمعی از دانشمندان شروع به آغاز کار کرد.علی اصغر حکمت کفیل وزارت معارف در افتتاح گفت: این عمارت فعلا اختصاص به یک دبیرستان کامل دارد که در هر کلاس دو شعبه با تجهیزات کامل دایر است.

امروز این ساختمان به یکی از مراکز تربیت معلم اختصاص دارد که فقط نام دارلفنون بر کاشی سردر ان نوشته شده است.

* تاریخچه دالفنون .اقبال.

دارالفنون- قسمت دوم

سال اول

در سال نخست به دو علت شاگردان در تحصیل خود پیشرفتی نکردند نخست: به علت آشنا نبودن شاگردان با زبان معلمان و معلمان با زبان فارسی ؛ دگر علت جمع روزهای بود که شاگردان در سال اول به مدرسه رفتند( کمتر از 180 روز بود)، مدرسه در تمام روزهای که اعیاد مذهبی و تمام ایام ماه رمضان و ایام سوگواری و همینطور روزهای دوشنبه و جمعه در هفته و تعطیلات تابستانه(سه ماه تابستان) مدرسه تعطیل بود از این رو برای حل مشکلات بیش از حد اعتضاد السلطنه وزیر علوم و رئیس مدرسه تعطیلی های روز دوشنبه را متوقف و دگر تعطیلات را محدود نمود و همین طور تعطیلات تابستانه 40 روز اعلام شد(اولین بار در سال 1286 قمری به علت گرمی هوا مدرسه 40روز تعطیل شد و از ان سال تعطیلات تابستان به 40 روز مرسوم شد). تا سال 1240 شمسی به دستور رئیس مدرسه کار تدریس دارالفنون از دوساعت پس از برآمدن خورشید تا سه ساعت پیش از غروب ادامه داشت.

با انکه ریاست مدرسه را اعتضادالسلطنه( شاهزاد علی قلی میرزا) بر عهد داشت اما رضاقلی خان هدایت معروف به لَله باشی (او در سال 1215روز 15 محرم قمری در تهران متولد شد سه ساله بود که پدرش آقاهادی درگذشت و مادرش با محمد مهدی شحنه ازدواج می کند، شحنه به رضاقلی خان درس می دهد و دخترش از زن اولش را به عقد او در می اورد. رضاقلی توانایی زیادی در شعر و زبان آوری و نکته سنجی داشت، شعر در مدح فتحعلی شاه می سراید و ملقب به امیرالشعرا می شود. حاج میرزا آقاسی او را به محمدشاه معرفی می کند و عباس میرزا تربیت فرزند خود را به او می سپارد و به او لقب لَله باشی می دهند. وقتی ناصرالدین شاه بر تخت می نشیند مورد بی مهری شاه قرار می گیرد و زندگیش از هم می پاشد امیر کبیر او را پناه می دهد و او را به رسالت خوارز مامور می کند(شرح این واقع در سفرنامه خوارز مکتوب است.))اداره مدرسه بر عهد داشت.و بعد از او علی قلی خان مخبرالدوله ناظم شد و بخاطر آنکه پی در پی به ماموریتهای فرستاده می شود برادرش جعفرخان نیرالملک(جعفرقلی خان درس خوانده در الفنون بود و در رشته نقشه کشی مهارت داشت) امور درالفنون را برعهد می گرفت.

در سال دوم درس فارسی و عربی به معلمی شیخ محمد صالح به دروس مدرسه اضافه شد.

بنای مدرسه

بنای مدرسه دارای پنج حجره منقش و بزرگ بود که در سال اول به اتمام رسید حیاط دارای حوض بزرگی بود که در اطرافش کرتهای که در انها درختهای میوه از قبیل زردآلو و توت وشاه توت کاشته بودند و از فواره های حوض آب قنات معروف به آب شاه که صاف ترین و گواراترین آبهای مشرف تهران بود از مجرای زیرزمینی به داخل حوض جریان داشت و شاگردان برای رفع تشنگی از آن می نوشیدند، در ضلع شرقی چند مغازه ساخته شده بود که در بالای مغازه ها چند اتاق قرار داشت که سالها محل وزارت علوم و معارف بود.

کمک هزینه مدرسه به شاگردان

به شاگردان در سال 12 تا 40 تومان کمک خرجی تعلق می گرفت و سالیانه دو دست لباس اضافه در فصل زمستان لباس زمستانی از جنس ماهوت و در فصل تابستان لباس تابستانی به آنها می داد.ناهار در مدرسه صرف میشود. در سال سه بار امتحان گرفته می شود و به شاگردان به اندازه ترقیشان انعام تعلق می گرفت...

ادامه دارد...

سهراب سپهری- قسمت پایانی

 

شعر سپهری برخلاف شعر عرفانی ایران بر نمی آشوبد و برای ان که جهان بدان گونه که هست زیبا و نیک پنداشته شود ، باید به شیوه ئی نوع بر ان نگریست.در عرفان بودایی بر وهم و معرفت تکیه بسیار شده است و به عقیدۀ بودا وهم و معرفت از فکر و روح سرچشمه می گیرند((هر ذات یا پدیده ئی از کنشهای فکر بر میاید )) به عقید بودا ،دنیای اطراف ما هم ناشی از نوعی کنش های ما نسبت به ان است و به تعبیر روشن وی مثله((چیزهای جورواجوری که از آستین یک شعبده باز بیرون اید)) بودا می گوید:

همچنانکه تصویری به قلم یه هنرمند ترسیم می شود .محیط نیز با فعالیتهای فکر به وجود می اید.

محیط ساخته شده به وسیله بودا وسپهری و کریشنا مورتی دنیایی پاک و بی آلایشی و خیال انگیز و زیباست اما محیط های ساخته مردم عادی ، چنین نیست . وازانجایی که ذات این جهان عین نیکی و زیبایست اگر همگان چنین نگاه - بر گرفته از اندیشه ئی گسترده - را داشته باشند همگی در وحدت و زیبایی جهان به یکدیگر خواهند رسید.با چنین تفکری حتی یک تصویر ساده می تواند دارای بی نهایت جزئیات و دقایق باشد.و فکر آدمی است که این محیط را کشف می کند.لذا با معرفی نوع نگرش ویژه وگاهی کم نظیر سپهری نمی توان دنیای توصیفی که در اشعار وی به تصویر کشیده شده است را دنیایی صرفا ایدآلی و آرمانی و خیالی معرفی کرد.

اگر بخواهیم واقعیت این جهان را لمس کنیم می بایست همچون سپهری دارای نگاهی تازه و بکر وبقول کریشنا مورتی نگاهی دسته اول داشته باشیم.در شعر سپهری از این جهت (نوعی زیبایی شناسی ویژه افرید می شود واز این نظر یکی از موفق ترین شاعران فارسی است).

حداقل در پایان می توان گفت دنیای ماشینی و مملو ازنگاه های دست دوم ما بالقوه می تواند و باید به زیبایی خیال سپهری باشد.و اگر دنیای که ما را در بر گرفته است، چنین نمی یابیم ،چیزی از ارزش سپهری ونیاز ما به شعر وی نمی کاهد.

سهراب و اولین نشریات

نخستین شمارۀ جهان نو در خرداد سال 1325منتشر شد.خط مشی ادبی جهان نو، چیزی در حد سخن است و عمده اثر مثبت ان هم در معرفی اشعار خارجی و معرفی شاعران و نویسندگان ایرانی و برجستگان جهان است.نخستین شعر نو سهراب سپهری که در جهان نو چاپ شد بیمار بود. می کند خیره به یک نقطه نگاه/ خوب درعمق نگاهش پیداست/ سردی و یأس و غم سنگینی/غیر از این هر چه بگوییم خطاست...

جام جم که نخستین شمارۀ آن در فروردین سال 1328 منتشر شد در خود اشعاری از سهراب سپهری به چاپ رساند. نکته قابل توجه این است که برای اولین بار شعر زندگی سهراب سپهری در جام جم به چاپ رسید. سرباز پیر سر به گریبان و در سکوت،/ با من ولیک هیکل او گفتگو کند:/گوید که زندگانی، جز یک نبرد نیست.

علم و زندگی در دی ماه سال 1330منتشر شد این مجله ماهانه بود و سردبیر آن جلال آل احمد که در آن مرگ رنگ از سپهری و دیگراشعار او به چاپ رسید.

 

مرگ شاعر

سهراب زوال و نابودی آدمی را در گریز از واقعیت مرگ می داند لذا با مسئله مرگ و فنای آدمی برخوردی کاملاً عارفانه یی دارد.

« و نترسیم از مرگ

مرگ پایان کبوتر نیست

مرگ وارونه یک زنجره نیست.

مرگ در ذهن اقاقی ها جاری است.

مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد.

مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید.»

او مرگ را در ذات هر پدیده ئی جست وجو می کند، در روح و در سایه او، حتی در زندگی اش، و درست به همین خاطر مرگ در نهایت صمیمیت در او حضور مداومی پیدا می کند.

اول اردیبهشت ماه سال 1359 مرگ در بیمارستان پارس، تهران به سراغ او می آید و روز بعد در صحن امامزاده سلطان علی در قریۀ مشهد اردهال، کاشان به خاک سپرده می شود.

«واگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت.»

منابع:

1- هشت کتاب(صدای پای آب)- سهراب سپهری.

2- تاریخ تحلیلی شعر نو- بخش سوم -شمس لنگرودی- صفحه های 380،391،507،508،553،573،574،602.

3- سهراب سپهری- هنوز در سفرم- شعر و یاداشتهای منتشر نشده از سهراب سپهری- نشر پژوهش فرزان روز- صفحه های 70،74،78،83،87.

4- روزنامه نورزو- ادب و هنر-8مهر سال 1380- محمد حسن حامدی.

5-جهان مطلوب سپهری- حجت عماد.

6- منظومه صدای پای آب- هشت کتاب- صفحه های 280،291.

7- نقد شعر سهراب سپهری- دکتر سیروس شمیسا- صفحه های 292،295.

8- باغ تنهایی سهراب سپهری- مقاله عارفی غریب در دیار عاشقان- فرج سه کوهی.

9- ایران جوان شماره 162 باغ آینه- جمشید برزگر- سارا باهری راد.

10 شعر ها : وشکستم و دویدم و فتادم- مجموعه شرق اندوه- صدای دیدار- مجموعه حجم سبز.

سهراب سپهری (قسمت پنجم):

بنظر او با تمام وجود دیدن حقیقت و واقعیت و آنچه که هست، رهایی انسان است یعنی(( رهایی از هر گونه دانستگی را رهایی حقیقی انسان)) می داند.((ما محصول انواع نفوذها و تاثیرات هستیم و هیچ چیز نوئی در ما وجود ندارد، چیزی که خودمان آن را کشف کرده باشیم، چیزی که بکر و دست نخورده باشد.)) کریشنا مورتی انسان ها را به نگاهی تازه رهنمود می کند و معتقد است باید حجاب ها را برداشت و یکبار دیگر دید.

میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست/ تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز.

سهراب در صدای پای آب معتقد است تمام فکرهای کهنه ما و خاطرات و پیش داوری ها و نگاه های تعصب آلود - که در ما انسان ها کم یافت نمی شود -را باید به زیر باران برد و شست. در واقع او خواستار یه انقلاب درونی در انسان است .

واژه را باید شست/ واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد/چترها را باید بست زیر باران باید رفت/ فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد/ با همه مرد شهر زیر باران باید رفت/ دوست را زیر باران باید دید/ عشق را زیر باران باید جست.

از نظر چنین تفکری، همان عمل کردن است، زیرا ما انسان ها وقتی مثلا نمود عمل خود را مثل یک پرتگاه ببینم، عمل میکنیم. پس باید عملکردهای ما هم زیر باران(( نگاه اول)) شسته شوند.((زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت)) و اگر آدمی دارای چینین نگاهی باشد مسلما زندگی برای وی همان گونه که سهراب می گوید:(( تر شدن پی در پی)) خواهد بود. سهراب می گوید: ((زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است)) واژه اکنون یعنی رها از آینده و گذشته که دون خوان از آن تعبیر به(( متوقف کردن زمان)) یاد می کند یا "the time to stop" منظور از زمان و رهایی از آن، فکر و خاطرات گذشته و تخیلات آینده است.(( پشت سر نیست فضایی زنده/ پشت سر مرغ نمی خواند/ پشت سر باد نمی آید/ پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است/ پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است/ پشت سر خستگی تاریخ است)) خلاصه اینکه، نگاه سپهری با نگاه اغلب انسانها بسیار متفاوت است.ببینید:((او مرداب و لجن زار را چگونه دید است: بر لب مردابی ،پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم ، رفتم به نماز)) و البته توانایی چنین نگاه های ژرفی بر گرفته از عرفان متعالی است و گاهی در میان اشعار ،این تفاوت نگاه را خود سپهری نیز بیان کرده است.

شاعر در مجموعۀ حجم سبز ،شعری رادارد با عنوان ((صدای دیدار که ان برای خرید در یک صبح به میدان شهر می رود اما با سبدی خالی بر می گردد و در پاسخ سوال مادرش که می پرسد :((میوه از میدان خریدی هیچ؟))می گوید:((میوه های بی نهایت را کجا می شد میان این سبد جا داد؟)) و ادامه می دهد ((بینش هم شهریان ،افسوس/بر محیط رونق نارنج ها خط مماسی بود)) .باید در نظر داشت عرفان سپهری ، عرفان ایرانی نیست ،عرفان ایرانی ارادۀ معشوق توسط سالک است اما عرفان سپهری بیشتر عرفانی سات بر مبنای سرکوب تمایلات وارده و خواست بنا می شود و بر همگامی با جهان بدان صورت که هست نه بدان گونه که در پرتوی عشق دگرگون کننده باشد در عرفان ایرانی عشق کششی است برای تعالی و فراتر رفتن اما عرفان سپهری همان طور که در شعر کمال یافته اش آورده است راه رهای را در نفی طلب وارده می داند. در جهان سپهری انچه هست اگر نیک در ان بنگریم همان است که باید باشد و نیازی به تغییر ندارد.

چنانچه سپهری در اشعارش جهان پیرامون ما را چنان زیبا و اثیری توصیف می کند که هیچ پرسشی را القا نمی کند و گاهی ان را زیبا تر از ان می یابیم که به نقد خرد گرایانه ان بپردازیم. اگر گاهی انچه را می نینیم ،در عین بدی میابیم این نه در ذرات ان و نه در قانون جهان،که در نوع نگرش ماست.در چنین عرفانی ((بدی ذهنی و نیکی عینی ))است....