بازی تمام شده و تو....

_ داشتم از کلاس می امدم، کنار همان سپیدار ها سر پیچ، داشت از ان طرف می آمد یه هو ترمز کرد، به من می گه از زمانی که ازدواج کردم چرا رفتارت با من تغییر کرده؟ گفتم چه تغییری ؟ سرش را عصبانی تکان داد...گفتم فقط بیشتر بهت احترام می ذارم. گفت بشین بابا و گازش را گرفت و رفت. برگشتم طرفت صورت همچنان تقدیم خورشید بی رمق زمستانی بود، اصلا به من گوش می دی.مژهایت رو برهم زدی _ بازی تمام شده و تو....برای ابد بگذار بره. _ نمی دونم.

نظرات 3 + ارسال نظر
شهرام شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 09:42 ب.ظ http://werwer.blogsky.com

زیبا بود .....بازی بود واقعا ....بازی ...کی برد و کی باخت ؟

پگاه سه‌شنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1386 ساعت 11:53 ق.ظ http://koodaki.blogsky.com

ای کاش همیشه همه چیز بازی بود و همه ی بازی ها زود تمام می شد!

مدقق چهارشنبه 20 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ

حذف کلمه ی داشتم و داشت آسیبی به داستان نمی رساند. جدا از اینکه این گونه واژه ها القای تخاطب می کنند و حضور نویسنده ناخوداگاه حس می شود.

مرسی از توجه شما.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد