سهراب سپهری

قسمت سوم:

ما در آثار نوشتاری سپهری با نثری شاعرانه رو بروی چشم که در نگاه نخست قدری احساسی می نماید اما با اندکی تأمل می توان به عمق اندیشه های وی که به بعضا در خواسته از تفکرات آیین مکتب ((زن)) و هنر ژاپنی است، پی برد در نهایت نیز با مراجعه به آثار تصویری او می توان تجلی این افکار را در پرده های نقاشی جستجو نمود. او می گوید: [من نقاشی می کنم، ولی نقاشی من نسبت به گالری های اینجا (نیویورک) مورب است. نقاشی از ان کارها ست، پوست آدم را می کند تازه طلبکار است. ولی نباید به نقاشی رو داد چون سوار آدم می شود. من خیلی ها را دیده ام که به نقاشی سواری می دهند باید کمی مسلح بود، و بعد رفت دنبال نقاشی. گاه فکر می کنم شعر مهربان تر است ولی نباید خوش خیال بود . من خیلی ها را شناخته ام که از دست شعر به پلیس شکایت کرده اند انچه به هنرتان ریتم و آهنگ می دهد تراوش روح شماست و به گمان من آفرینش هنری بدون یک هسته با جذبه و شهرت معنوی بی ارزش است و یا دست کم ارزش چندانی ندارد. ژاپن چیزهایی دارد در خور درنگ و تماشا. مردمش خوب و فروتن. هنرمندش افتاده و پاکدل. اما اینجا هم، نسل جوان گذشته اش را نمی شناسد . و شور و شرش با کمی دانشی و نا پختگی بی پیوند نیست. به دنبال هر نوی می رود. بدبختانه به هر جا برویم با اپیدمی جاز رو برو می شویم. ونیز نقاشی مسری آبستره. چه خوب بود آدم ها به صدای دلشان گوش می دادند و در پی خودشان راه می سپردند. بسیاری را دیده ام که راه زندگیشان از پهنه آبستره اکسیدن نمی گذشت، با این همه نقاشی آبستره بود.من روی همه نقش های ناشناس رنگ آشنای خودم را می زنم و فضای گمشده ای را گرد همه چیز می پراکنم . گو این که میوه مشاهده را آبدارتر می کند. اما به گمانم این دورویی است. و برای این که از این دورویی به در آیم ، باید به خود ، به آنجا که تماشاگر ستاده و یکرویی بوده ام ، برگردم . من از نوشتن می ترسم. با ترس به زیبایی و هنر نزدیک می شوم.آیا هنر ترسناک و غم انگیز نیست؟ گاه زیبایی آثار هنری مرا به گریه وا می دارد . شاید قرن ما نیز سخنی برای گفتن داردف ولی مثل این که نگفته است. نسل تازه قرن نا بیشتر دنبال طرز بیان است. حقیقت گم شده، معنی زندگی درونی ارمیان رفته، صمیمت ها فراموش گشته، اما من تند می روم . ببینید چه آسان داوری می کنم . مرا ببخشید. قرن ما نیز هم هنر هست هم هنرمند. هرجا صمیمیت هست من راه می یابم . پیکاسو نیز در قرن در خشم تیره و غم انگیز خودش صمیمی است. من به عقیده این و آن کاری ندارم ، به قضاوت تاریخ هنر نیز علاقه ای نشان نمی دهم ، به یک تابلو همان طور نگاه می کنم که به یک سنگ یا یک درخت. آنچه در یک اثر هنری می جویم حالت ان است. یاد سزان و وان گوگ افتادم. پایان قرن نوزده سخنی دلنشین گفته است اما حرفش در آغاز قرن ما ناتمام مانده ، مثل این که اصلا قرن ما، قرن حرف ها ی بریده و فریادهای نارساست. تا چه وقت این هذیان های طول خواهد کشید؟ بگذار مرتب خودش باقی بماند. اما من انها را دوست دارم که از صمیمت تب می کنند.]

تماشای جهان با چشم های شسته سپهری :

گروهی از منتقدان شعر سهراب سپهری معتقدند اشعار سپهری تصویرگر دنیای آرمانی هستند و از همین رو می گویند [ میراث ارزشمندی که سهراب سپهری برای تمام دوستداران خود بجا گذاشت ، زیر بنای یم جهان ارمانی و ایداه آلیستی است که در آثار وی تجلی پیدا می کند.]نباید دنیای را که در اشعار سپهری به تصویر کشیده شده چیزی فراتر از دنیای مقابلمان بدانیم چرا که همیشه ، اصل در(( چگونه دیدن ))است، و این تفاوت ناشی از تفاوت در نوع نگرش هاست. پل الوار شاعر فرانسوی هنرمندان را به برادران بینای قرن وسطی تشبیه کرده است- مردان بینایی که با زنان کور ازدواج می کردند-و می گوید: ((هنرمندان که بینا هستند- همسر همگان کورند. می کوشند برای دیگران چیزهایی را توصیف کنند، که آنها نمی بینند یا ندیده اند.))سپهری همان دنیای اطراف ما را توصیف می کند، اما با چشم های شسته.....