فراقی (1)

وصال دوستان روزی ما نیست

بخوان حافظ غزلهای فراقی

 

سپیده که سر بزند

نخستین روز روزهای بی تو

آغاز می شود.

آفتاب سرگشته و پرسان

تا مرا کنار کدام سنگ

تنها بیابد / به تماشای سوسنی نوزاد

به نخستین درۀ سرگشتگی هام.

در اندیشۀ توام

که زنبقی به جگر می پروری

و نسترنی به گریبان.

که انگشت اشاره ات

به تهدید بازیگو شانه

منقار می زند به هوا

وفضا را

سیراب می کند از شبنم و گیاه.

سپیده که سر بزند خواهی دید

که نیست به نظرگاه تو / آن سدر فرتونی / که هر بامداد

گنجشکام بر شاخساران معطرش به ترنم

آخرین ستارگان کهکشان شیری را

تا خوابگاه آفتابیشان

بدرقه می کردند.

سپیده که سر بزند

نخستین روز روزهای بی مرا

آغاز خواهی کرد:

مثل گل سرخ تنهایی

آه خواهی کشید،

به پروانه ها خواهی اندیشید

و به شاخه سدری

که سایه نینداخته بر آستانه ات.

منوچهر آتشی