وصال دوستان روزی ما نیست
بخوان حافظ غزلهای فراقی
سپیده که سر بزند
نخستین روز روزهای بی تو
آغاز می شود.
آفتاب سرگشته و پرسان
تا مرا کنار کدام سنگ
تنها بیابد / به تماشای سوسنی نوزاد
به نخستین درۀ سرگشتگی هام.
در اندیشۀ توام
که زنبقی به جگر می پروری
و نسترنی به گریبان.
که انگشت اشاره ات
به تهدید بازیگو شانه
منقار می زند به هوا
وفضا را
سیراب می کند از شبنم و گیاه.
سپیده که سر بزند خواهی دید
که نیست به نظرگاه تو / آن سدر فرتونی / که هر بامداد
گنجشکام بر شاخساران معطرش به ترنم
آخرین ستارگان کهکشان شیری را
تا خوابگاه آفتابیشان
بدرقه می کردند.
سپیده که سر بزند
نخستین روز روزهای بی مرا
آغاز خواهی کرد:
مثل گل سرخ تنهایی
آه خواهی کشید،
به پروانه ها خواهی اندیشید
و به شاخه سدری
که سایه نینداخته بر آستانه ات.
منوچهر آتشی |