وی اهورمزدات

 

 

طوفان مغرور اقیانوس را به تلاطم می آورد

واسرار درونش را باز می جوید

غرش محکوم کنندهء رعد

داوری خدایان را

بر چشم مضطرب

می کوبد:

 

به ما باز ده

انچه از ماست به ما باز ده

خاموش ساز آتش ترس آورت را

ظلمت ژرفایت از پیام خورشید عظیم بیگانه است

بس کن این نجوای مهیب را

کلام تاریکی را باز گو

به جلوه آور

نهفته ها را

ما را به ما باز ده

نپتون پیر به خاموشان می نگرد

و دیوارها گذشته را بدرود می گویند

 

خشم سهمگین اقیانوس کناره های ترسان را می ساید

وهدیه ها یشان را به آنان باز می گرداند

 

خروش سنگین او جزیره های دور:

آرامگاه خدای طرود را پنهان می سازد

مرجانهای سپید

در آغوش

دانه های اتشفشانهای اعماق

به لرزه می افتند

شعله های کف آلوده امواج

بر آسمان هجوم می آورن

رنج جاودان فرمانروای هستی اقیانوس را به خود می کشد

التهاب درون قربانی می طلبد

و مرغان دریائی سروده افق های دور دست را می سرایند

و زمان فرا می رسد

و دستهای اهکی در پیشگاه او به خاک می افتند:

 

که تو را از یاد بردیم

که تو را درنیافتیم

که در ناتوانی توانائیها باز ماندیم

که از خود گریختیم

که بینائی را از دیدنها زدودیم

که رنج تو را درنیافتیم

که رنج تو را از یاد بردیم

آسمانها فرو می ریزند

طنین نبضان هستی

جهان ها را فرا می گیرد

رگها به هم می پیچند

دستها دستها را ترک می گویند

پوستهای تهی سرگردان می شوند

 

سایه درختان خشک

از مردمک های ذوب شده می گریزد

 

کف سرخ صخره های ساحلی را خرد می کند

 

و مرغان اندوه

زیر بالهای فراموش شده

انتظار می کشند

 

نخستین خروش آخرین قله

ظلمت نور ها را در هم می شکند

و کلام خدا نور ظلمت ها را آشکار می سازد:

 

در تنهائی بی پایانش

رویای نیستی ها را زدود

سکوت هستی را دریافت

از تهی لبریز گردید

 

سایه اضطرابی عظیم دره ها را در خود می فشارد ،

سر مای مهتابی رنگ راه دشوار را بهم پیچانده است

رطوبت طوفانی نزدیک شونده صخره ها را به خواب می برد

و چشمان پر وحشت رهرو نگران است

..............

*هوشنگ ایرانی*