آلبر کامو

 

*فقط در یکی از روزها ،چرا؟ ، سر برمی دارد و در خستگی حیرت آلود، همه چیز آغاز می شود.*

آلبر کامو در 7 نوامبر 1913 در دهکده مون دوی نزدیک قسطنینه در الجزایر با ملیتی اسپانیایی و فرانسوی زاده شد.یک سال بعد پدرش در نبرد مارن در جنگ جهانی اول کشته شد از این سو وی با مادر اسپانیای خود و دو برادر دیگر خود به شهری دیگر از الجزایر می روند و در انجا مادر با کاری سخت مایه حتاج زندگی را فراهم می کرد بنابراین کامو با فقر و احساس فرودستان زحمتکش جهان اشنا شد "فقر مانع این شد که فکر کنم زیر آفتاب و درتاریخ، همه چیز خوب است.آفتاب به من آموخت که تاریخ،همه چیز نیست."کامو در آب و هوای ساحلی و گرم و با قدرت لمس و درک آنها در الجزایر پرورش یافت . همین حس های زنده سبب شده تا نوشته هایش در این حد قابل حس و واقعی باشند "این آفتاب، این دریا...دلم از جوانی آکنده می شود و تنم از طعم نمک و از نمای گسترده ای که در آن لطافت و جلال ، با رنگهای زرد و آبی در هم می آمیزد..." او می گوید" من مدافع رئالیسم حقیقی هستم...من به لزوم قاعده و نظمی معتقدم.فقط می گویم که این نظم، هرگونه نظمی نمی تواند باشد." او تلخکام نیست اما واقع بینانه می نویسد.کامو در سرزمینی می زیست که خالق رمان دن کیشوت، سروانتس در آنجا اسیر بود و رمان دن کیشوت را از ان دوران خشونت و بی قانونی به یادگار گذاشت.وی با یاری معلمش لوئی ژرمن تحصیلات متوسطه خود را به پایان رساند.بسب علاقه اش به حرفه ای اموزگاری در رشته فلسفه در یکی از دانشگاه های الجزایر شروع به تحصیل کرد در طی دوران تحصیل با کار های پاره وقت گوناگون زندگی بسر کرد. وی حتی در تیم فوتبال دانشجویی عضو بود اما با اشکار شدن علایم سل در سال1930او از ورزش کناره گیری کرد.وی در سال 1934 به عضویت حزب کمونیست در امد اما سال بعد از حزب کناره گرفت و البته حزب او را بشیوه ای نمایشی محکوم و از حزب اخراج کرد، در این باره می گوید"عقاید کلی بیش از هر چیزی مرا آزار داده است." . با سیمون های که معتاد به مورفین بود ازدواج کرد اما این پیوند یکسال نپایید. در سال 1935 مدرک لیسانس خود را با دانشنامه رساله ای درباره پلوتینوس و قدیس آوگوستینوس(رابطه یونانی گری و مسیحیت) به پایان رساند در سال 1939 شروع جنگ مانع از سفرش به یونان می گردد اما در سال 1955 به ارزوی قلبی خود دیدار از یونان رسید( در طول زندگی خود از اسپانیا-ایتالیا-وین-پراگ-پاریس و بخشهای از فرانسه دیدن کرد.) .او علاقه خاصی به نوشته های کهن یونان وفلسفه داشت.در نوزده سالگی اولین نوشته خود را تحت عنوان رساله در باب موسیقی که نشان دهنده علاقه خاص کامو به نیچه بود را نوشت.شغل آموزگاری در سیدی بل -عباس را رد می کند در سال 1938در روزنامه آلژر رپو بلیکن( روزنامه تازه تاسیس الجزایر- جمهوری خواه به سردبیری پاسکال پیا)به عنوان خبرنگار شروع به فعالیت می کند(که در ژانویه سال 1940 روزنامه توقیف می گردد و کامو از الجزایر اخراج می گردد). وی طی سالهای 1937-38 در دوران بیماری اولین مقاله هایش را می نویسد در همین سال بود که رمان کالیگو را نوشت.در سال 1940 با فرانسین فور ازدواج می کند از این پیوند صاحب دو دختر دوقلو به نام های کاترین و جین می گردد،در اویل جنگ جهانی دوم رمان بیگانه را می نویسد وبه دلیل بیماری سیل به عنوان سرباز داوطلب پذیرفته نمی شد، در زمان اشغال فرانسه توسط نازی ها چند بار به الجزایر بندر اران می روند و حدود یک سال نیم در منزل خانواده گی همسرش در محله ای اروپا نشین اقامت می کنند و در آنجاست که رمان سیزیف صورت می گیرد. در سال 1941 به دلیل اعلام فرماندار که کامو تهدیدی برای امنیت ملی الجزایر است او را مجبور به ترک الجزایر میکند.به پاریس باز می گردد تا در جنبش پایدار فرانسه در برابر نازی ها به مبارزه بپردازد.در همین دوران بود که کامو به عضویت سلول مقاومت فرانسه می پیوندد و روزنامه زیر زمینی(کمبا) مبارزه را چاپ می کند(یکبار در حالی که سر مقاله روزنامه را در دست داشت توسط بازرسی خیابانی دستگیر شد.). در سال 1942 در دوران جنگ رمان بیگانه و مجموعه مقالات فلسفی خود را تحت عنوان افسانه سیزیف منتشر می کند در این گروه مقاومت با ژان پل سارتر آشنا می گردد( نوشته ها واعقاید کامو و سارتر در ظاهر یکی بود اما با چاپ انسان عاصی راه سارتر و کامو از هم جدا شد.). .چهار سال پس از آزادی فرانسه ، سردبیر روزنامه کمبا شد اما نهایتا در سال 1947 به دلیل تجاری شدن روزنامه از ان کناره گیری کرد وبه دسته =ان پل سارتر و سیمون دوبوار در کافه فلور در بلوار سن =رمن پیوست آنها طرفدار مکتبnihilism))))بودند یا هیچ انگاری، هیچ انگاری دیدگاهی است گویای آنکه همه ارزشها و باورهای سنتی بی بنیاند و بنا براین، وجود بی معنی و بیهوده است یا پوچی نتیجه میل داشتن انسان ها به روشنی ،نظم و ترتیب و مفهوم و معنا داشتن در داخل یک دنیا و شرایطی که هیچ کدام را فراهم نمی کند.یا دیدگاهی است که معنی و ارزش ذاتی در زندگی را انکار می کند،عده ای عقیده دارند که توصیف کامو به عنوان پوچ گرا صحیح تر از یک وجود گراست. .کامو به ایالات متحد سفر کرد تا درباره اگزایستنسیالیسم( وجود گرایی فیلسوفان فرانسوی) سخنرانی کند در همین سال بود که رمان طاعون، پر فروش ترین رمان فرانسه در ان دوره را منتشر می کند..در سال 1943نمایشنامه کالیگولا(این نمایش را تا سال 1950 بارها مورد بازنویسی قرار داد) را به چاپ رساند.طی همین سال کتاب نامه های به دوستی آلمانی را به صورت مخفیانه منتشر کرد.در سال های 1949 نمایش نامه عادل ها و اثر فلسفی خود را تحت شورشی را چاپ کرد. به دلیل عود کردن بیماری سل او دوسال در انزوار زندگی کند.در سال 1950 وارد یو نسکو شد اما دوسال بعد به دلیل پذیرش اسپانیا ( در آن زمان اسپانیا تحت حکومت دیکتاتوری ژنرال فرانکو بود.)از طرف یونسکو، از کار خود استعفا می دهد.وی از سیاست کنارگیری می کند و به دلبستگی قدیمی خود تئاتر رو می اورد. در سال 1951 رمان انسان عاصی را منتشر کرد که سبب دوری رفقا کمونیست می شود .یکسال بعد به دلیل چاپ مقاله ای در مجله ای که سارتر سردبیر ان بود سبب شروع دوری این دو دوست شد.در سال 1953 وی عملکرد شوروی سابق(سرکوب کارگران در شرق برلین) را مورد انتقاد قرار داد.1954 الجزایر درگیر جنگی داخلی شد وی هر دو گروه را دعوت به متارکه جنگ کرد اما فایده ای به همراه نداشت (در سال 1956 الجزایر را موجی از جنگ فرا گرفت )وی مخالف استقلال الجزایر و اخراج فرانسویهای الجزایری بود و همین طور فقدان حقوق مسلمانان .وی یک سال بعد در روزنامه اکسپرس شروع به فعالیت کرد و طی هشت ماه 35 مقاله تحت عنوان الجزایر پاره پاره نوشت.طی سال های 1956-1957 وی از رفتار شوروی سابق در مجارستان انتقاد کرد و با شروع جنگ برای استقلال کامل الجزایر ،وی مخالف استقلال کامل الجزایر بود( الجزایر بخش جدا شده از امپریالیسم اعراب وبدور از دست شوروی و آمریکا ،تحت حمایت فرانسه بود)وی با خودگردانی یا تشکیل فدارسیون موافق بود. درسال 1956 مسئولیت گردهمایی عمومی در الجزایر را عهده دار شد که این گردهمایی مورد مخالفت جبهه تندرو فرانسویان الجزایر و مسلمانان قصبه قرار گرفت.وی رو به تئاتر اورد و داستان های کوتاه درباره الجزایر را به چاپ رساند دو نمایش نامه اقتباسی در سوگ راهبه اثر ویلیام فاکنر- جن زدگان اثر داستایوسکی از کارهای برجسته او در عرصه تئاتر بود.در طی همین سال نمایشنامه سقوط را نوشت. در سال 1957 جایزه نوبل ادبیات را در سن 44 سالگی دریافت می کند (از لحاظ سنی دومین جوانی بود که این جایزه را دریافت کرد) در جواب ژان کلودبرسیویل می گوید"آنها مرا دوست ندارند.اما این دلیل نمی شود که من تقدیسشان نکنم."و در دانشگاه استکهلم خطاب به داشنجویان از موضع گیری خویش درباره الجزایر دفاع کرد او می گوید"همیشه نگران مادرم بودم که در الجزایر زندگی می کرد". طی همین سال کتاب تبعید و پادشاهی را می نویسد.در جنوب فرانسه در لورمان ساکن شد و در حال نوشتن رمان مرد اول بود که در 4 ژانویه سال 1960در یک صانحه رانندگی به همراه ناشرش میشل گالیمار کشته می شود و در منطقه واکلوز در نزدیکی مرز فرانسه و ایتالیا در خاک فرانسه برای ابد ارام می گیرد.

* چه چیزی را جاودانگی می توانم نامید،جز آنچه پس از مرگم ادامه خواهد یافت؟*

اثار کامو به ترتیب سال:

1932- رساله ی در باب موسیقی ( اهمیت خاص نیچه برای کامو)

1935-1936 پشت و رو (چند مقاله در بردارنده نگهاش به جهان فقر)

1937- عروسی

1938- مرگ خوش (کالیگولا)

1939- مینوتور یا توقف گاه و هران

1942- افسانه سیزیف-انتشار بیگانه (در سال 1939-1940 در پاریس به رشته تحریر درامده بود)

1943- جدل باز (کامو متوجه می شود که حکومت نازی از برخی از اندیشه های نیچه بهره برداری ایدئولوژیک می کند.)

1945- نامه به دوستی آلمانی (تنها رد پای زردتشت)

1947- طاعون

1948- حکومت نظامی

1949- عادل ها - مجموعه امید (شامل نوشته هایی از سیمن وایل- رنه شارو دیگر نویسندگان است)

1951- انسان شورشگر (شورشی)

1954- تابستان (مجموعه ای از چند مقاله)

1951- انسان عاصی - نیچه و نیست انگاری

1956- سقوط

1957- تبعید و پادشاهی

نمایشنامه ها: سوء تفاهم( در سال 1944 برای اولین بار نمایش داده شد)- راستان- کالیگولا- حکومت نظامی

منابع:

1-آشنایی با آلبر کامو و آثار او - ن:آندره موروا

2- آلبر کامو و رمان بیگانه - ن: ژمن بره و کارلوس لینز

3-نیچه و آلبر کامو:شورش با دلیل - ن:دکتر حامد فولادوند

4- سایت ویکی پدیا http://fa.wikipeia.org