فقط راه بریم

سکوت ،چقدر این بی صدای خوبه . یادت هست این رو وقتی بی حرفی کناره رودخانه خشک شده راه می رفتیم گفتم . پات همراه پای من جلو می امد اما جای دیگری بودی .بی صدایی، برایت پلی بود به قول خودت ولگردی تو دانالهای تنگ اما کشدار ذهنت دستت سرد بود اما هنوز خون توشون جریان داشت گفتی: بیا یکم فقط راه بریم.