در هوای نخستین پاییز لبخند زدی- شب شد در هوای نخستین پاییز – تنهایی معنی شراب می داد پاییز بر پارچه های خانه ی ما ریخته بود دوستی های ناکام در پاییز زرد. من گفتم : آرام بمیریم که فردا ما را تشییع کنند زلف های ما در شکستن پاییز خرامان ، خرامان از برگ و دود دور می شد ما مسافران مانده در دود می پرسیدیم: پس این پاییز چگونه به خانه باز می گردد. صدای عاشقان – در باد شنیده می شد نه بوی مرگ داشت نه بوی آشتی پس گفتیم آری، بله در برگهای پاییز گم شدیم. رویای ما در کوچه نبود – زود و فسفر اسا خسته ماندیم باز غرق شدیم – نه در آب دریا نه در دریای اشک بازهم غرق شدیم در سکوت این دو پرنده که در پایان هفته منتظر مرگ ما بودند باز هم غرق شدیم. مجموعه شعر: عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافر خانه آمده بود - احمد رضا احمدی |