سرخی دیوار

دستت رفت روی میز روی حافظ جلوی من، صدایت هنوز تو گوشمه - به همین حافظ... کتاب رو کشیدم . غروب بود اتاق شیشه ای، پشتم به شیشه ها بود، سر بلند کردم سهم من از این غروب، سرخی دیوار بود.

فقط راه بریم

سکوت ،چقدر این بی صدای خوبه . یادت هست این رو وقتی بی حرفی کناره رودخانه خشک شده راه می رفتیم گفتم . پات همراه پای من جلو می امد اما جای دیگری بودی .بی صدایی، برایت پلی بود به قول خودت ولگردی تو دانالهای تنگ اما کشدار ذهنت دستت سرد بود اما هنوز خون توشون جریان داشت گفتی: بیا یکم فقط راه بریم.

تلخی وابسته گی

داشتی دست نوشته مرا می خواندی نوشتم نا گهان و تو گفتی: ناگهان در باز شود گاوی... حالا با خودم فکر می کنم،  چرا هنوز تحملت می کنم نمی دانم اما این صدای پوزخند توست که بر تلخی وابسته گی من می آفزاید.

برای دفاع


روی سراشیبی تند کوه نشسته بودی و به دوربرت نگاه می کردی. کوه بلند روبرویت اسمان صاف،  خورشیدی که میرفت تا گردش زمین را کامل کند . به من گفتی اینقدر به فکر کندن اون آلوچه های ترش نباش به دوربرت هم نگاه کن .ناراحت شدم طوری گفتی که من احساس کردم فکر می کنی حریصانه به بوته های آلوچه وحشی اویزان شده ام.سربر نگرداندم و گفتم : نگاه می کنم. به کار خود مشغول شدم و دختران روستایی را به یاد اوردم که چطور تند و شتابان آلوچه ها را می کندند و تیغ ها را نادیده می گرفتند . گفتم :می دونی چرا این بوته ها اینقدر تیغ دارن؟ گفتی: برای دفاع از خود وشاید هم عادت کرده اند به بودن تیغ ها . گفتم: نه برای اینکه کسی وقتی داشت می چیدشون با هاشون حرف نزده ازشون تشکر نکرده ، آره،  شاید برای دفاع مثل شیه ان اسب سر راهمان . مکثی ،  صدای کوه پرسیدم: برای دفاع چی داریم؟ به من نگاه نکردی گفتی: بی تفاوتی.


بی بار


دویدم تا به گامهای شتابانت رسیدم .دستت را میان دستانم گرفتم قلبم تند می زد و تند نفس می کشیدم بی بار ،بی انکه نگاهم کنی گفتی :بی بار نفس نکش .هفت نفس عمیق کشیدم  و همه تندی ها ارام تر شد .خواستم سر برشانه ات بگذارم شانه پس کشیدی و گفتی: این بار را خودت باید بکشی.در چشمان اشک جمع شد تا ان روز تلخ، فریاد ! الان که نیستی سرم سنگین هست اما روی شانه خودم .

 

گشنه


زوزه شغالهای گرسنه خندیدی ، بلندخندیدی منگ از خواب چشمان خسته ام رو بهت دوختم .با زحمت از میان خنده بی موقت گفتی :درکشون می کنم.نای دهان باز کردن وپرسیدن نداشتم از چشمام خوندی فقط صورتت ، میدرخشید: هممون گشنه ایم