بر سواد سنگ فرش راه

 بر سواد سنگ فرش راه

 با تمام خشم خویش
با تمام نفرت دیوانه وار خویش
می کشم فریاد
 ای جلاد
ننگت باد
آه هنگامی که یک انسان
می کشد انسان دیگر را
 می کشد در خویشتن
انسان بودن را
بشنو ای جلاد
 می رسد آخر
روز دیگرگون
 روز کیفر
 روز کین خواهی
 روز بار آوردن این شوره زار خون
زیر این باران خونین
 سبز خواهد گشت بذر کین
وین کویر خشک
بارور خواهد شد از گلهای نفرین
 آه هنگامی که خون از خشم سرکش
در تنور قلبها می گیرد آتش
برق سرنیزه چه ناچیزست
و خروش خلق
هنگامی که می پیچد
چون طنین رعد از آفاق تا آفاق
 چه دلاویزست
 بشنو ای جلاد
 می خروشد حشم در شیپور
می کوبد غضب بر طبل
هر طرف سر می کشد عصیان
و درون بستر خونین خشم خلق
زاده میشود طوفان
بشنو ای جلاد
و مپوشان چهره با دستان خون آلود
می شناسندت به صد نقش و نشان مردم
می درخشد زیر برق چکمه های تو
لکه های خون دامنگیر
و به کوه و دشت پیچیده ست
نام ننگین تو با هر مرده باد خلق کیفرخواه
و به جا مانده ست از خون شهیدان
 برسواد سنگ فرش راه
 نقش یک فریاد : ای جلاد ننگت باد

                          ه-الف-سایه

نظرات 1 + ارسال نظر
هادی جمعه 12 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:57 ب.ظ http://poozkhand.blogsky.com

سلام
من وبلاگاتونو ذخیره کردم.می خونم با هم صحبت می کنیم.یه سوالی که دارم اینه که شما کرجی هستین یا نه.این آخرین فضولی منه.در مورد شعر هم بعدا صحبت می کنیم.

سلام
نه امیدورایم هرگز این عادت سماجت رو ترک نکنید (البته سماجتی که جواب بده).نه دوست عزیر ما کرجی نیستیم.شعر؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد